گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹۹

 

دوش دور از تو ای مدبر عقل

نه به تدبیر عقل دوراندیش

پیشت از گونه گونه بی‌نفسی

که نگون باد نفس کافرکیش

کرده‌ام آنکه یاد آن امروز

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰۰

 

به خدایی که کرد گردون را

کلبهٔ قدرت الهی خویش

که ندیدم ز کارداری خویش

هیچ سودی مگر تباهی خویش

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰۲ - امیر شجاعی شاعر در قدح انوری گفته

 

هر بلایی کز آسمان آید

گرچه بر دیگری قضا باشد

بر زمین نارسیده می‌گوید

خانهٔ انوری کجا باشد

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰۴ - در مذمت شعرا

 

عادت طرح شعر آوردند

قومی از حرص و بخل گندهٔ خویش

نام حکمت همی نهند آنگاه

بر خرافات ژاژ ژندهٔ خویش

گرگ و خراز این لئیمان‌اند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰۵ - در عذر بدمستی خویش

 

ای فلک با کمال تو ناقص

وی جهان بی‌نوال تو درویش

گم کند راه مصلحت تقدیر

گرنه تدبیر تو بود در پیش

همچو معنی که در بیان باشد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰۶

 

ای فلک پیش قدر تو ناقص

وی جهان پیش دست تو درویش

دولتت را زوال بیگانه

مدتت را خلود آمده خویش

در بزرگی ز روی نسبت و قدر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰۷ - در منع توزیع با جمال‌الدین مسعود گوید

 

ای به طالع چو نام خود مسعود

وی به همت چو رای خویش رفیع

آسمان آن مطاع عالم کون

امر و نهی ترا به طوع مطیع

تیره ماه امید را داده

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱۰ - در مذمت زنان

 

مار نون نکاح چو بزدت

ای به حری و رادمری طاق

هان و هان تا ز کس طلب نکنی

هیچ تریاق به ز طای طلاق

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱۲ - عزالدین نامی را ستایش کند

 

ای بزرگی که شد دل و رایت

حارس ملک دودهٔ سلجوق

متعجب بمانده بر گردون

در کمال علو تو عیوق

بوده در بذل و جود چون حاتم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱۳ - در مطایبه

 

هرکه مخلوق را کند خدمت

چون بود حر و فاضل و مرزوق

عمر باید که بگذراند خوش

پیش مخلوق با می و معشوق

پس از این در تهی نیاید نیز

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۰ - در تعریف عمارت و مدح صاحب

 

ای نمودار ارتفاع فلک

ساکنانت مقدسان چو ملک

اوج سقف تو رازدار سماک

بیخ صحن تو همنشین سمک

در تمیز میان جنت و تو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۱ - در وصف کوشک و سرای مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

حبذا کارنامهٔ ارژنگ

ای بهار از تو رشک برده به رنگ

صحنت از صحن خلد دارد عار

سقفت از سقف چرخ دارد ننگ

داده رنگ ترا قضا ترکیب

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۴ - سخن کمالی را ستاید

 

شعرهای کمالی آن به سخن

پای طبعش سپرده فرق کمال

گرچه نزدیک دیگران نظم است

مجمل از مفردات وهم و خیال

سخن چند معجزست مرا

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۷ - التماس انعام

 

ای ترا آفتاب حاجب بار

حشمتت را ستارگان در خیل

چرخ جاه ترا معالی برج

بحر جود ترا مکارم سیل

بوده در وقت فطرت عالم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۶ - از دوستی سیم گرمابه خواهد

 

دوش در خواب دیو شهوت را

زیور دختری گسستستم

بی‌شک امروز شحنهٔ احداث

خواهد انصاف و من تهی‌دستم

جز به سعی تو دفع می‌ناید

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۸ - در عذر غیبت از مجلس مخدوم

 

من بدعهد را چه می‌گویی

هرچه گویی سزای آن هستم

حاکم ار جرم من بود مردم

داور ار لطف تو بود جستم

لطف باری بریده باد از من

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۹ - فی‌الاشتیاق

 

به خدایی که عقل کلی را

بر درش سر بر آستان دیدم

از پی وصف حضرت عزش

دهن نطق بی‌زبان دیدم

که من از دوری تو دور از تو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۴۴ - در شکایت

 

نرسد گرد سر فراز همی

خواجه در خدمت تو دستارم

از گریبان من نداری دست

تا دگر دامنی به دست آرم

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵۱ - کیسه‌ای به حکیم وعده کرده‌اند آن را با کاردی طلب می‌کند

 

ای کمال زمان بیا و ببین

که ز عشقت چگونه می‌سوزم

با بهار رخت تواند گفت

شب یلداکه روز نوروزم

در فراق رخ چو خورشیدت

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵۹ - در افلاس و رنجوری خود

 

به خدایی که زنده و باقیست

که من امروز طالب مرگم

باورم دار این حدیث ازآنک

صعب رنجور و نیک بی‌برگم

انوری
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴