ای فلک با کمال تو ناقص
وی جهان بینوال تو درویش
گم کند راه مصلحت تقدیر
گرنه تدبیر تو بود در پیش
همچو معنی که در بیان باشد
در جهانی و از جهانی بیش
دوش دور از تو ای مدبر عقل
نه به تدبیر عقل دوراندیش
جمع ضدین کرده در زنبور
لطفت از نوش انتقام از نیش
پیشت از گونه گونه بینفسی
که نگون باد نفس کافرکیش
کردهام آنکه یاد آن امروز
میکند جانم از خجالت ریش
هیچ دانی که روی عذری هست
تا بخواهم زنابکاری خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی تضادها و نواقص زندگی انسانی در مقایسه با کمال خداوند میپردازد. شاعر ابتدا به عظمت و کمال خدا اشاره میکند و سپس نواقص و محدودیتهای انسانی را یادآوری مینماید. او تأکید میکند که تدبیر و عقل انسان نمیتواند به تنهایی کفایت کند و ممکن است در برخی مواقع به بیراهه برود. همچنین، او به تضادهای موجود در زندگی، مانند شیرینی و تلخی، اشاره میکند و یادآوری میکند که انسان به خاطر اشتباهات و ضعفهای خود دچار خجالت و ناراحتی میشود. در نهایت، شاعر به نوعی حس عذرخواهی و درخواست کمک از خداوند را ابراز میکند.
هوش مصنوعی: ای آسمان، با تمام کمال و زیباییات، تو ناقص و ناتمام هستی و جهان بدون نعمتهای تو، فقیر و بیطاقت است.
هوش مصنوعی: اگر تقدیر به نوعی مسیر مصلحت را گم کند، در غیر این صورت تدبیر و برنامهریزی تو باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر چیزی به وضوح بیان شده باشد، معنایش فراتر از آنچه در جهان دیده میشود، خواهد بود.
هوش مصنوعی: دیروز، دور از تو، ای کسی که دارای عقل و تدبیری، متوجه شدم که حتی با برنامهریزی و تفکر عمیق هم نمیتوانم دوری و فاصلهات را مدیریت کنم.
هوش مصنوعی: زنبور عسل با لطافت و شیرینی خود، دو جنبه متضاد را در خود جمع کرده است: از یک سو عسل شیرین را میسازد و از سوی دیگر با نیشش ممکن است آزار برساند.
هوش مصنوعی: قبل از تو، از چهرههای مختلف بیجان نه، که مانند نفس بیخودان باشد.
هوش مصنوعی: من به یاد کسی که امروز به یادم هست، شرمنده و خجل هستم.
هوش مصنوعی: میدانی که بهانهای وجود دارد تا بتوانم از کارهای ناپسند خود دفاع کنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کاروان شهید رفت از پیش
وآن ما رفته گیر و میاندیش
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
توشهٔ جان خویش ازو بربای
[...]
که بود جاهش از دگر کس بیش
داردش شه عزیز و خاصه خویش
کوش تا آن نفسکه آید پیش
نشود از تو فوت ای درویش
دوش در ره نگارم آمد پیش
آن به خوبی ز ماه گردون بیش
گشته از روی و زلف خونخوارش
خاک گلرنگ و باد مشک پریش
چون مرا دید ساعتی از دور
[...]
تا سلیمان ز نقش خاتم خویش
مهر من بر چه صورت آرد بیش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.