مردگی جهل و زندگی دینست

هرچه گفتند مغز آن اینست

در خرابی نشسته کین چینست

رسم گبران گرفته کین دینست

بغض کز سنّتی بُوَد دینست

مهر کز علتی بُوَد کینست

از خط او که دنیی و دینست

دیده گل‌بین و عقل گل چینست

هست پیر از ولایت دینست

آن که گویند پیر پیر اینست

بزمهای تو گرچه رنگینست

آنچه بزم مخلد است اینست

با همه مهر و با منش کینست

چه کنم حظ بخت من اینست

شاید ای نفس تا دگر نکنی

پنجه با ساعدی که سیمینست

ننهد پای تا نبیند جای

[...]

همه گفتند خود عجب اینست

این چنین دیده کاو خدا‌بین‌ست

مرغ را دانه دادن از دینست

منطق‌الطیر عاقلان اینست

یاری از غیر حق نه از دینست

حق «ایاک نستعین» اینست

دوزخ نقد مفسدان اینست

نسیه خور صد هزار چندینست

گفت آری جواب آن اینست

شاه را صدهزار تحسینست

سهل و سمحه که گفته‌اند اینست

دین وجدان شریف‌تر دینست