ورندارد ز دین و دانش بهر
از تنش جان جدا کنند به قهر
در جهان جای او حجیم بود
آبش از جرعهٔ حمیم بود
تنگ ماند برو جهان فراخ
رخ فرا میکند به هر سوراخ
گرد او دودهای ظلمانی
از مزاجات جهل و نادانی
او در آن دودهای آتش ریز
میرود چشم بسته، افتان خیز
عور ماند، که پرده در بودست
خوار ماند، که عشوهگر بودست
گه رود با روان غمناکان
گه درآید به گور ناپاکان
به هوا بر شود، بسوزندش
بر زمین بگذرد، بدوزندش
کور و در دست او عصایی نه
عور و بر دوش او کسایی نه
تن او قوت مار و طعمهٔ مور
او همی بین و میگذر از دور
نه ز پس راه یابد و نه ز پیش
نه به بیگانه در رسد، نه به خویش
رخ به راه آورد، قفاش زنند
باز گردد، به صد جفاش زنند
نه گریزندگیش را پایی
نه ستیزندگیش را رایی
جان او در تموز و یخبندان
زنده، لیکن فتاده در زندان
دل او بیضیا و نور و فروغ
گوش او بر گزاف و فحش و دروغ
ظلمت ظلم بر وی اندوده
چرک بر چرک و دوده بر دوده
تهمت و جهل و حسرت و خواری
فرقت و گمرهی و بییاری
کرده پهنای خاک تنگ برو
چرخ باریده شوک و سنگ برو
جانش از نور علم عاری و عور
تن ز ظلمت بمانده در گل گور
زان و حل قوت گذشتن نه
به عمل راه باز گشتن نه
گرد بر گرد او ز مظلمهها
برقهای جهنده از دمهها
صحبتش با بدان و نیکی نه
سر او پر خمار و سیکی نه
کارش از دست رفته، سر در پیش
دیده احوال خویش و رفته ز خویش
چون در آید سرش ز غفلت نوم
بشناسد که : «لیس ظلم الیوم»
دوزخ نقد مفسدان اینست
نسیه خور صد هزار چندینست
این چنین مرگ مرگ عام بود
وینچنین مرده ناتمام بود
روح ازین گنبدش بدر نشود
بلکه زین چاه بر زبر نشود
روی تحقیق ازو نهان گردد
آرزومند این جهان گردد
هر به یک چند در لباس خیال
اندر آید به خواب اهل و عیال
بنماید به عجز صورت خویش
عرضه دارد همی ضرورت خویش
تا بدانند جنس رازش را
معنی حاجت و نیازش را
دو سه نانش به زور بفرستند
یا چراغی به گور بفرستند
بعد ازو گر یکی ز صد بدهند
صدقات آن بود که خود بدهند
هرچه بیش از کفاف داری تو
ندهی، بر گزاف داری تو
پیش از آن کت اجل کند در خواب
خویشتن را به زندگی دریاب
تا نباید بلابه و زاری
مال خود خواستن بدین خواری
حق ایزد ندادهای به خوشی
تا مکافات آن چنین بکشی
از تو کرد او به صد زبان خواهش
تو ندادی به گوش خود راهش
اهل حاجت که داری از چپ و راست
لب ایشان بدان زبان گویاست
حق و ادرار خویش میطلبند
نه ز انصاف بیش میطلبند
شکر انعام او به دانش کن
نظری هم به بندگانش کن
آنچه بینی که دون و بدکارند
بر ایزد نه روزیی دارند؟
گر چنینش خوری، رسی به صواب
ور نه بعد از تو خود خورند اصحاب
بتو پیش از تو گر زری دادند
دان که از بهر دیگری دادند
گر تو دادیش یافتی جنت
ور نه او خود ربود بیمنت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف انسانی میپردازد که خاموش و تحت تأثیر جهل و نادانی قرار دارد. او در حالی که از علم و دانش بیخبر است، در دنیای پرآشفتگی زندگی میکند، و در پی کمال و نور نمیباشد. زندگیاش با مشکلات زیادی مانند درد، تهمت، و تنهایی همراه است و از واقعیتهای تلخ بیخبر است. نویسنده به این فرد یادآوری میکند که زنده بودن به معنای آگاه بودن است و او باید از خواب غفلت بیدار شود. در انتها، بر اهمیت کمک به دیگران و شکرگزاری به خداوند تأکید میشود و یادآوری میشود که هر آنچه داریم، باید با نیت خوب و به دیگران کمک کنیم. در نهایت، به این نکته اشاره میشود که زندگی را باید جدی گرفت و در پی سعادت بود.
هوش مصنوعی: اگر از دین و دانش بهرهای نداشته باشد، جان او را از تنش به زور جدا خواهند کرد.
هوش مصنوعی: در دنیا، فضای او وسیع و گسترده است و آرامش و شادابیاش به اندازهی یک جرعهی معطر و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: زندگی محدود و تنگ نظرانه نیست، بلکه دنیا با تمام وسعت و زیباییاش در انتظار ماست. اگر در بستهای بمانیم، تنها با باز کردن دل و چشممان میتوانیم به گستردگی آن پی ببریم. هر گوشهای که به آن توجه کنیم، زیباییها و امکاناتی در آن نهفته است.
هوش مصنوعی: دور او، ابرهای تاریک از ترکیبهای نادانی و جهالت شکل گرفتهاند.
هوش مصنوعی: او در میان دودهای آتشین به آرامی و بیخبر از خطرات حرکت میکند و با بیاحتیاطی قدم برمیدارد.
هوش مصنوعی: کسی که در حالتی ناپسند و ضعیف به سر میبرد، نباید انتظار داشته باشد که دیگران به او احترام بگذارند؛ زیرا وقتی در گمنامی و بیپیشینهای به سر میبرد، نمیتواند از زیبایی یا جذابیتهای ظاهری کمک بگیرد.
هوش مصنوعی: خود به خود، گاهی شادی و گاهی غم به سراغ انسان میآید، گاهی زندگی به مسیر روشن و پاک میرسد و گاهی هم به طریق ناپاک و تاریک.
هوش مصنوعی: اگه به آسمان برود، باید بسوزد و اگر بر زمین بیفتد، باید آن را بدوزند.
هوش مصنوعی: کسی که نابینا است، در دستانش عصایی دارد که او را راهنمایی میکند و بر دوش او شخص دیگری نیست که به او کمک کند.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به تضاد و نیاز انسانها اشاره دارد. بدن انسان مانند غذایی برای موجودات دیگر است و در عین حال، فرد همواره به دنبال بهرهبرداری از چیزهایی است که از دور میبیند و برایش جالب و جذاب به نظر میرسند. اگرچه ممکن است نیازهای فوری و نزدیکتر را نادیده بگیرد.
هوش مصنوعی: نه از پشت میتواند راهی پیدا کند و نه از جلو، نه به بیگانگان میرسد و نه به نزدیکان خود.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهاش را به سمت دیگری برگرداند، به او اشکالاتی میگیرند و وقتی برگردد، به او فشار بیشتری میآورند.
هوش مصنوعی: نه کسی توانایی فرار از او را دارد و نه کسی قدرت مخالفت با او را.
هوش مصنوعی: زندگی او در گرمای تابستان و سرما به طرز شگفتانگیزی ادامه دارد، اما در عین حال در قید و بند گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: دل او خالی از روشنی و نور است و گوشش به شایعات بیپایه و ناسزاها و دروغها گوش میدهد.
هوش مصنوعی: تاریکی و ظلم بر او مانند کثیفی و دودی روی هم انباشته شده است.
هوش مصنوعی: تهمت و نادانی، حسرت و ذلت، جدایی و نادانی، و بیپناهی.
هوش مصنوعی: زمین را در اختیار گرفتهای، دست آسمان به تو باران و سنگریزه میریزد.
هوش مصنوعی: روح او از نور دانش خالی و جسمش به خاطر ظلمت در گِل قبر باقی مانده است.
هوش مصنوعی: برای عبور از مشکلات و دشواریها، تنها تلاش و عمل کافی نیست؛ باید راهی جدید برای بازگشت به مسیر درست پیدا کرد.
هوش مصنوعی: نیروهایی همچون برق و روشنایی از اطراف او را احاطه کردهاند، به طوری که این انرژیها از نفس او به وجود آمده و به اطراف پراکنده شدهاند.
هوش مصنوعی: او با افراد بدگفتار نمیکند و همچنین نیکیاش از حالت مستی و سرمستی نیست.
هوش مصنوعی: او کارش را از دست داده و در حال حاضر به وضعیت خود فکر میکند و از خود فاصله گرفته است.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان از خواب غفلت بیدار میشود، متوجه میشود که امروز هیچ ظلمی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دوزخ واقعی مفسدان در دنیا همین است که آنها در آخرت به عذاب میافتند، چرا که این عذاب نتیجه کارهای نادرست و نتایج منفی اعمال آنهاست. جریمه و کیفر آنها در زندگی آینده بسیار سخت و بزرگ خواهد بود.
هوش مصنوعی: اینطور که مرگ بهطور کلی اتفاق میافتد، و آن کسی که مرده است، هنوز به طور کامل از دنیا نرفته است.
هوش مصنوعی: روح از این گنبد به سمت بیرون نمیرود و نمیتواند از این چاه به بالاتر برود.
هوش مصنوعی: با تفحص و کندوکاو در وجود او، آرزوهای این دنیای ما نمایان میشود.
هوش مصنوعی: هر چند وقت یکبار، در دنیای خیال، افرادی به خواب نزدیکان و خانواده میآیند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که فردی با نشان دادن ناتوانی و زحمتهایش، نیاز و ضرورتهای خود را به دیگران ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: تا بفهمند که چه چیزی باعث برآورده شدن خواهشها و نیازهایشان میشود.
هوش مصنوعی: آنها یا با زور به او چند نان میدهند یا چراغی به قبرش میفرستند.
هوش مصنوعی: اگر کسی دیگران را به صدقه دادن تشویق کند، این کار ارزشش به اندازه همان است که خود او صدقه بدهد.
هوش مصنوعی: اگر بیشتر از نیازت داشته باشی و آن را ندهی، در واقع تو آن را بیهوده در اختیار داری.
هوش مصنوعی: قبل از این که مرگ به تو نزدیک شود، از زندگی خود بهره ببر و آن را درک کن.
هوش مصنوعی: برای بهدست آوردن مال خود نباید از زندگی و عزت خود کم کنید و به زاری و ناله بیفتید.
هوش مصنوعی: خداوند به تو نعمتی نداده که با شادی زندگی کنی، پس چطور میتوانی نتیجهاش را اینگونه تحمل کنی؟
هوش مصنوعی: او از صد زبان خواستار تو بود، اما تو به او گوش نداشتی و راهی برای رسیدن به تو نیافت.
هوش مصنوعی: افرادی که نیاز و حاجتی دارند، در اطراف تو هستند و میتوانی از طریق لبهای آنها، خواستههایشان را درک کنی.
هوش مصنوعی: هر کس به دنبال حقوق و نیازهای خود است و نه بیشتر از آنچه که به انصاف میرسد.
هوش مصنوعی: به خاطر نعمتهای او، به دانش و علم توجه کن و نیز به بندگانش نگاهی بینداز.
هوش مصنوعی: هیچ کس که بد و پست است، نزد خداوند روزیای ندارد و آنچه که میبینی، نشاندهنده حقیقتی است که نمیتوان بر آن تکیه کرد.
هوش مصنوعی: اگر این گونه خوراکی را بخوری، به درست اندیشی میرسی، وگرنه بعد از تو دوستانت همین کار را خواهند کرد.
هوش مصنوعی: اگر قبلاً برای تو زری (پول یا هدیهای) دادند، بدان که آن هدیه به خاطر شخص دیگری بوده و نه برای تو.
هوش مصنوعی: اگر تو بخشش کردی، بهشت را خواهی یافت، وگرنه خود خداوند به صورت بیمنت، تو را از نعمتها محروم میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.