گنجور

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۵۴

 

رخم از رنگ تست ریشیده

دلم از زلف تست پیچیده

عنصری
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۵ - الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم

 

این یکی کافر و پسندیده

وین مسلمان ولی نکوهیده

سنایی
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۶ - در مدح پادشاه زمان

 

ای خدایت به پادشاهی خلق

از ازل تا ابد پسندیده

ابد از کشتزار مدت تو

خوشهٔ عمر جاودان چیده

آبروی خدایگانی تو

[...]

انوری
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۲ - حکایت

 

پیش هیچ آفریده ندریده

پردهٔ راز آن پسندیده

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل ششم » بخش ۱ - سر آغاز

 

باز مخمور عشق را می ده

چون مدامم دهی، پیاپی ده

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۹

 

خوش بود فرش تن نور دیده

خوش بود مرغ جان بپریده

جان نادیده خسیس شده

جان دیده رسیده در دیده

جان زرین و جان سنگین را

[...]

مولانا
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۷ - در بیان این حدیث که اکثر اهل الجنة البله. و در تأویل این حدیث که: من عرف اللّه کل لسانه، و من عرف اللّه طال لسانه. ظاهر معنی این حدیث متناقض مینماید زیرا میفرماید که هر که خدا را شناخت زبانش لال شد و باز میفرماید که هر که خدا را شناخت زبانش دراز شد الا متناقض نیست زیرا معنیش این است هر که خدا را شناخت از غیر سخن خدا زبانش لال شد و در ذکر خدا زبانش دراز شد و از آنکه ابله میفرماید ابلهان نادان را نمیخواهد، بلکه ابلهی که از همه عاقلتر است چنانکه شاعر گوید. (دیوانه کسی بود که او روی تو دید وانگه ز تو دور ماند و دیوانه نشد) معرفت حق از کمال عقل باشد و کمال عقل آن است که چون تجلی حق بدو رسد بیهوش شود. هرگز طفل پنج ساله از صورت خوبی بیهوش نگردد. زیرا آن ذوق و لطف را ادراک نکرده است پس برقرار خود بماند و متغیر نشود بخلاف عاقلی و بالغی که از آن جمال بگدازد و بیهوش شود. اکنون دانسته شد که از اکثر اهل الجنة البله کسانی را میخواهد که از غایت عقل و معرفت نادان شده‌اند و بیهوش گشته چنانکه گفته‌اند: تا بدانجا رسید دانش من -----که بدانسته ام که نادانم. هر که قدرت حق را که همچون آفتاب است ببیند، بر قدرت چون ذرۀ خود کی نظر اندازد و هر که علم بی پایان خدا را مشاهده کند قطرۀ علمی را که بوی رسیده است چه وزن نهد. پس هر که حق تعالی را دید و صفات خود را فراموش کرد، از خودبینی رهید و خدابین شد.

 

سنگ سرمه چراست بگزیده

زانکه شد قوت نور هر دیده

سلطان ولد
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۵

 

ای مرا هم چو دیده نادیده

دیده بسیار خوش‌تر از دیده

گر چه نادیده هم چو دیده تویی

کی بود هم چو دیده نادیده

غایتِ حدِّ حسن می‌دانی

[...]

حکیم نزاری
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode