گنجور

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۴ - حکایت گراز

 

خوک نادان به لاله‌زار اندر

مرزها را نموده زیر و زبر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۴ - گفتار نهم در تغییر اوضاع

 

کار کشور گرفت لون دگر

شه ‌به ‌ترکیه بست‌ رخت‌ سفر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۸ - فرار آیرم از ایران

 

چون درآمد شه از سفربه حضر

میرلشگر ببست بار سفر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۹ - در ریاست سرپاس مختاری

 

کله کهنه هر که داشت به سر

شد به تاراج پاسبان گذر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۴ - صفت زن بد

 

چادری نیمدار کرده بسر

با کنیزی نهاده پای بدر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۶ - گل و پروانه

 

ور تو پروانه را ببندی پر

مایه گیرد گل از طریق دگر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۷ - شعور پنهان و شعور آشکار

 

دو شعور است در نهاد بشر

آن غریزی و این به علم و خبر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۸ - خاتمهٔ کتاب شهید بلخی

 

شیخ برداشت از مطالعه سر

وز شکرخنده ربخت گنج گهر

ملک‌الشعرا بهار
 

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

گفت همسایه ای مرا دیشب

کز تو خواهم نمود صرف نظر

سببش بهر چاره پرسیدم

گفت چون کیسه ات تهیست ز زر

گفتمش: ای زمرد می بکنار

[...]

صابر همدانی
 
 
۱
۸۶
۸۷
۸۸
۸۹