گنجور

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » حکایت دوم

 

از من است و ز آرزوی محال

که همی گردد او ز حال به حال

حمیدالدین بلخی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۱ - در بیان آن که هر نبی و ولی که به عالم آمد و می‌آید نفحه‌ایست از حق تعالی. هر که را از یک نفحه مقصود حاصل نشد و آن نفحه فوت گشت نومید نباید شدن و نفحه دیگر باید طلبیدن، که تا عالم باقی است وجود مبارک ایشان باقی خواهد بودن، چنان که پیغامبر فرمود که اِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی اَیّامِ دَهْرِکُم نَفَحاتٍ الا فَتَعْرِضوا لَها. و در تقریر آن که بعضی از اولیا را حق تعالی پنهان میدارد، اگرچه همه عالم را صدق و عشق و دین و یقین از او می‌افزاید و همه بدو قایم اند و احوالشان از او در ترقی است. لیکن او را به تعیین نمیدانند تا به ظاهر شکرش به جا آرند و خان و مان فدای او کنند الا او میداند و می‌بیند که همه از او زنده‌اند و بر کار اند. همچنان که درختان و نباتات نشو و نما از بهار دارند و از بهار بی‌خبر اند، خلق عالم نیز از او میبرند و نمیدانند اما او میداند. همچون غلامان سه ساله و دو ساله و یک ساله که خواجهٔ خود را ندانند، الا خواجه میداند که غلامان اویند

 

هر چه خواهد همان شود در حال

حال نیکو برد از او بد حال

سلطان ولد
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۲۱ - اظهار بندگی کردن شاعر در پیشگاه شاه

 

و آن دگر گویدیم به نسبتِ حال

که نزاری و توبه اینت محال

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۵٠

 

تو بدی میکنی و میخواهی

کآیدت نیک پیش در همه حال

نیک پاداش بد نخواهد شد

بگذر ایخواجه از خیال محال

ابن یمین
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۵۰ - جواب

 

نیست ذوالصوره را تغیر حال

در صور هم نفوذ جعل محال

جامی
 
 
sunny dark_mode