ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۴ - آمدن سرمایهداری و رفتن دین
چند سرمایهدار بیوجدان
در جهان گشته صاحب فرمان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۴ - آمدن سرمایهداری و رفتن دین
گویدت هست دین من وجدان
لیک وجدان کجا و این حیوان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۷ - شمهای از تاریخ خراسان
طوس و باورد و رخّج و گرگان
نیمروز و عراق و ماه و مغان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۸ - حکایت محمود غزنوی
«سه سبد گل» میان ناصبیان
گشت بوبکر و عمّر و عثمان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۸ - حکایت محمود غزنوی
در زمان ملوک ترکستان
بودی این کینه را مگر عنوان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۸ - حکایت محمود غزنوی
مردم غزنه و تخارستان
وآن گروه نجیب پارسزبان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۸ - حکایت محمود غزنوی
میر محمود غلجه بدتر از آن
کرد با مردمان اصفاهان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۸ - حکایت محمود غزنوی
به صفاهان فتادم از زندان
گفتم این شعرها در اصفاهان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۹ - گفتار ششم عزیمت بهار به اصفهان و شرح آن
جز خراسان که نیست رخصت آن
به کجا رفت خواهی از تهران؟
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۰ - داستان مسافرت به یزد
گفت امر آمده است از تهران
که شوی سوی یزد از اصفاهان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۳ - سیل در اصفهان
در زمستان هوای اصفاهان
گشت چون زمهریر آفت جان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۳ - سیل در اصفهان
بس که بارید از هوا باران
سر بسر نم کشید اصفاهان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۳ - سیل در اصفهان
قصرها در میان آب روان
همچوکشتی شدند رقص کنان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۳ - سیل در اصفهان
ور شدی جانب بهشت روان
محو کردی نشان باغ جنان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۶ - گفتار هفتم در سیاست و شرط ریاست
شرط پنجم، درستی پیمان
ششمین، اعتماد و اطمینان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۰ - حکایت اشرف خر
بود تاتار زادهای نادان
پور تیمورتاش بن چوپان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۵ - خطاب به دروغگویان مصلح نما
مثلست این که سوزد از حدثان
مام را قلب و دایه را دامان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۵ - خطاب به دروغگویان مصلح نما
پس ده سال خدمت از دل و جان
یافت پاداش گور یا زندان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۵ - خطاب به دروغگویان مصلح نما
دکهٔ پیر زال شد میدان
لیک میدان مشق شد دکان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۸ - حکایت عمالقه
رفت نزدیک موسی عمران
گفت از این قوم داد من بستان