ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۹ - در ضعف پیری و سبب منظوم ساختن آیین نصیری فرماید
گفتم احسنت آفرین بتو باد
نیکم اندرز کردی ای استاد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۹ - در ضعف پیری و سبب منظوم ساختن آیین نصیری فرماید
هدیه کردم بیار خواجه راد
آن که شد گوهرش سرشته بداد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۱۳ - در ضعف و پیری
آرزوها بکام و دلها شاد
باغها سبز و خانها آباد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۱۴
گفتم احسنت آفرین به تو باد
نیکم اندرز کردی ای استاد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۱۴
هدیه کردم بیار خواجه راد
آن که شد گوهرش سرشته بداد
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۲۱ - تاریخ فوت
این جهان پیش راد مردِ حکیم
هست محنت فزایِ غم آباد
زن و مرد و شَه و گدا دارند
همه از دستِ این جهان فریاد
چَشمِ عِبرت گُشا ببین که چه سان
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۲۲ - ماده تاریخ مهمانی شاه در باغ امیرنظام (۱۳۰۷ هق)
خسرو تاج بخش ناصر دین
آن سرشته به عقل و دانش داد
آن که دست عطا و همت او
حاصل بحر و کان به باد بداد
بود سیم سفر که از تبریز
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۱۹ - شوقِ درس خواندن
حمد بر کردگارِ یکتا باد
که مرا شوقِ درس خواندن داد
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۱۹ - شوقِ درس خواندن
در سرِ من هوایِ درس نِهاد
در دلِ من مَحَبَّتِ اٌستاد
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۲۰ - نوروزِ کودکان
گوید این عیدِ تو مٌبارَک باد
صد چنین سالِ نو ببینی شاد
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - تغزل
دلم از عشق آن بت نوشاد
چند باید شکسته و ناشاد
چند باید ستم براین دل و جور
که دل است این، نه آهن و پولاد
آمد آن تیره روز و نامش عشق
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - سرگذشت شاعر در اولین مسافرت او به تهران
لیک چون پشت گردنت افتاد
سبک و نرم یابیاش چون باد
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - اندرز به جوانان
هرکه عرض کسی دهد بر باد
دهر عرضش به باد خواهد داد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب
قبض و مبض و قباله و اسناد
دفتر و مفتر و سواد و مواد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی
کان که دوش از اجل نجاتم داد
دیگری را به جای من بنهاد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۱ - در نیکامی و بدنامی می گوید
زادهٔ فتنهای و فتنه نهاد
فتنه بر خویش گشتهای، فریاد!