گنجور

 
ایرج میرزا

عید نوروز و اوّل سال است

روزِ عیش نَشاطِ اطفال است

همه آن روز رختِ نو پوشند

چای و شربت به خوش دلی نوشند

پسرِ خوب روزِ عید اندر

رَود اَوَّل به خدمتِ مادر

دست بر گردنش کند چون طوق

سر و دستش ببوسَد از سرِ شوق

گوید این عیدِ تو مٌبارَک باد

صد چنین سالِ نو ببینی شاد

بعد آید به دست بوسِ پدر

بوسه بخشد پدر به رویِ پسر

پسر بد چو روزِ عید شود

از همه چیز ناامید شود

نه پدر دوست داردش نه عَمو

نه کس عیدی بیاوَرَد بَرِ او

عیدی آن روز حقِ آن پسر است

که نجیب و شریف و باهنر است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode