اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
بما پیداست حسن طلعت ذات
صفات و ذات را مائیم مرآت
بیا نور تجلی بین ز موسی
که موسی میرسد از طور و میقات
بتحقیق و یقین دیدم رخ دوست
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
جهان از پرتو روی تو پیداست
جمالت از همه عالم هویداست
ز مهر روی جان افروز جانان
همه ذرات عالم مست و شیداست
دریغ از چشم بینا تا نبیند
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
تا بعشق تو جان گرفتارست
دل از این درد و غم جگرخوارست
عمر خود هرکه بی غم عشقت
میگذارد بهر زه بیکارست
مکن انکار عشق ما زاهد
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰
ره روانی که راه حق پویند
از خدا جز خدا نمی جویند
واله آن جمال و رخسارند
عاشق حسن آن پری رویند
صورت او بدیده بنگارند
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰
چو الطاف الهی رهبر آمد
نهال بخت من زان در برآمد
ببر شد نخل امید من آخر
که یار سرو قدم در برآمد
چو گشتم مبتلا در دست عشقش
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵
مرا سودای او دیوانه دارد
ز فکر عقل و دین بیگانه دارد
فسون چشم جادو بین که مارا
میان شهر چون افسانه دارد
دلم مؤمن ازآن شد کو چو کافر
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹
دلا در عاشقی مردانه می باش
بلاکش عاشق فرزانه می باش
بهجرش آشنای محنت و غم
بوصل از خویشتن بیگانه می باش
بصورت گر گدای مستمندی
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱
جنبش بحر عشق پیداشد
موج زد نقش ما هویدا شد
گشت دریا عیان بصورت ما
مائی ما نمود دریا شد
هر دو عالم بنقش ما بنمود
[...]