گنجور

 
اسیری لاهیجی

ره روانی که راه حق پویند

از خدا جز خدا نمی جویند

واله آن جمال و رخسارند

عاشق حسن آن پری رویند

صورت او بدیده بنگارند

نقش غیرش ز لوح دل شویند

راز اورا بگوش او شنوند

هرچه گویند هم بدو گویند

روز و شب بیقرار و آرامند

همه در جست و جوی دلجویند

گر بصورت ز آدمی زادند

هم ملک سیرت و خدا خویند

طیلسان فنا چو می پوشند

فارغ از دلق کهنه و نویند

قطب دور و محیط دایره اند

همچو پرگار گرد خود پویند

ای اسیری نگر بعین یقین

کین همه نقش صورت اویند

 
 
 
حمیدالدین بلخی

ماهرویان از آن زمین خیزند

سرو قدان در آن چمن رویند

باد فردوس از آن هوا یابند

گل جنت از آن زمین بویند

نقش فرودسیان و حوران را

[...]

عراقی

عاشقان ره به عشق می‌پویند

درس تنزیل عشق می‌گویند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
سعدی

ناکسان را فراستیست عظیم

گرچه تاریک طبع و بدخویند

چون دو کس مشورت برند به هم

گویند این عیب من همی گویند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه