گنجور

 
اسیری لاهیجی

جهان از پرتو روی تو پیداست

جمالت از همه عالم هویداست

ز مهر روی جان افروز جانان

همه ذرات عالم مست و شیداست

دریغ از چشم بینا تا نبیند

که حسن او عیان از جمله اشیاست

اگر محرم شوی بینی که آن یار

بنقش جمله اغیار پیداست

عیان دید از همه رو حسن آن یار

دلی کز نقش غیر او مبراست

چو تابان شد ز عالم مهر رویش

بذرات جهان ما را تولاست

توان دیدن جمالش در دل پاک

که دل آئینه آن روی زیباست

جهان از پرتو حسنش عیانست

که خورشید رخ او عالم آراست

خیال زلف و روی او شب و روز

اسیری مونس جان و دل ماست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode