گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

شور دل‌ها بود ترانهٔ ما

نمک دیده‌ها فسانهٔ ما

دست‌پروردگان صیادیم

قفس ماست، آشیانهٔ ما

سر رفعت به عرش می‌ساید

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

زاهد از ساغر شراب گریخت

شب پر، از نور آفتاب گریخت

مرد میدان عشق، عقل نشد

صعوه از صولت عقاب گریخت

تاب قید جنون نداشت، خرد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

اشک چشم من و شراب یکیست

دل گرم من و کباب یکی ست

بحر، بحر است و موج در تکرار

ذرّه بسیار و آفتاب یکی ست

نقش موهوم کارگاه وجود

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

تن سختی کشم نزار دل است

کمر کوه زیر بار دل است

دل از آن طرّه در پریشانی است

سر این فتنه در کنار دل است

نکند ناوک دعا اثری

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

طرب ای دل که یار می آید

گل عشرت به بار می آید

چو گل آشفته کن گریبان را

که نسیم بهار می آید

هیچ دانسته ای که بیکاری

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷

 

دل آزاده، باخدا باشد

ذکر، نسیان ماسوا باشد

دل چو خالی شد از خیال خودی

حرم خاص کبریا باشد

می رسد هر نفس نسیم وصال

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۷

 

همه فیض است می پرستی عشق

بی خمار است ذوق مستی عشق

ما کجا دامن وصال کجا؟

دست ما و دراز دستی عشق

عاکفان صوامع قدسیم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۹

 

دو جهان است درکنار خودم

خود خزان خود و بهار خودم

مایه ور تر، کنارم از دریاست

خجل از چشم اشکبار خودم

گاهگاهی دلم به خود سوزد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۶

 

عقل دور است از آن جهان که منم

عشق داند مرا چنان که منم

سره ام در قمار سربازی

حبّذا سود بی زیان که منم

چشم صورت حجاب اگر نشود

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۸

 

عشق عالی مقام را نازم

مایهٔ احتشام را نازم

می پزم با خود آرزوی وصال

سود سودای خام را نازم

نسخهُ مرهمم دل ریش است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۷

 

سحر آمد ندا ز میخانه

کای خرابات گرد دیوانه

کنج مسجد گرفته ای تا کی؟

چه زیان داشت طور رندانه؟

سبحه در کف نشسته ای تا چند

[...]

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode