گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱

 

هر چه گفتم عیان شود به خدا

پیر ما هم جوان شَود به خدا

در میخانه را گشاد یقین

ساقی عاشقان شود به خدا

هر چه گفتم همه چنان گردید

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳

 

عارفی کو بُود ز آل عبا

خواه گو خرقه پوش و خواه قبا

جان معنی طلب نه صورت تن

تن بی جان چه می کند دانا

باده می نوش و جام را می بین

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴

 

ما به عین تو دیده ایم تو را

وز همه برگزیده ایم تو را

عاشقانه یگانه در شب و روز

در کش خود کشیده ایم تو را

نور چشمی و در نظر داریم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲

 

مجلس خاص او است حضرت ما

الصلا هر که عاشق است صلا

در خرابات خلوتی داریم

به از این در جهان که دارد جا

عاشق و مست و رند و او باشیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰

 

قدمی نه در آ در این دریا

عین ما جو به عین ما از ما

هر که با ما نشست از ما شد

بلکه گر قطره بود شد دریا

نظری کن حباب و آب نگر

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴

 

جام گیتی نماست سید ما

جان و جانان ماست سید ما

دنیی و آخرت طفیل وی اند

سید دو سراست سید ما

سید ما محمد است به حق

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸

 

جام گیتی نماست این دل ما

خلوت کبریاست این دل ما

در دل ما جز او نمی گنجد

روز و شب با خداست این دل ما

کُنج دل گنجخانهٔ شاه است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹

 

همه عالم تو را و او ما را

طلب او کن و بجو ما را

سر زلفش به دست ما افتاد

می نمایند مو به مو ما را

غرق بحریم تا نپنداری

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸

 

ما حبابیم و عین ما دریا

نظری کن به عین ما در ما

بندهٔ حضرت خداوندیم

به جمال و کمال بی همتا

آینه گر هزار می نگرم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵

 

به سر خواجه کلان که مرا

نبُود میل با کلاه شما

دنیی و آخرت نمی طلبم

این و آن از کجا و ما ز کجا

حال امروز را غنیمت دان

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹

 

خوش حضوریست بزم ما دریاب

هرچه می بایدت بیا دریاب

می جام فنا چه می نوشی

ذوق خمخانهٔ بقا دریاب

در خرابات دُرد دردش نوش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱

 

ای دل اسرار ما ز جان دریاب

بگذر از خود بیا خدا دریاب

شاهد غیب در شهادت بین

شاه در کسوت گدا دریاب

موج و دریا و خلق و حق بنگر

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲

 

رو فنا شو بیا بقا دریاب

خوش بقائی از این فنا دریاب

قدمی نه درآ در این دریا

عین ما را به عین ما دریاب

دُردی درد دل تو خوش می نوش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳

 

ساغر پر شراب را دریاب

آب نوش و حباب را دریاب

چیست نقش خیال جمله حجاب

بی حجابست حجاب را دریاب

آفتاب است و ماه خوانندش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸

 

آب ما می رود بجو دریاب

عین ما را بجو نکو دریاب

جام بِستان و باده را می نوش

خم می می نگر سبو دریاب

وا مکن دیده را ز اهل نظر

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹

 

دل به ما ده بیا دلی دریاب

این چنین حل مشکلی دریاب

به خرابات رو خوشی بنشین

رند سرمست واصلی دریاب

این همه علم کرده ای تحصیل

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷

 

مظهر و مظهرند آب و حباب

نظری کن به عین ما در آب

عقل گوید حباب و آب دو اَند

عشق گوید یکیست آب و حباب

ظاهر و باطن همه نور است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸

 

با تو گویم که چیست جام و شراب

به مَثل نزد ما چو آب و حباب

خوش بیا سوی ما در این دریا

عین ما را به عین ما دریاب

موج و دریا یکیست تا دانی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰

 

آفتابی ز ماه بسته نقاب

کرده در گوش درهای خوشاب

چشم عالم به نور او روشن

سخنی نازک است خوش دریاب

نقش رویش خیال می بندم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳

 

صدف و گوهریم و بحر و حباب

جوهرش آب و گوهرش دریاب

قدمی نه درآ درین دریا

نظری کن به عین ما در آب

بزم عشقست و عاشقان سرمست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
۲۱
sunny dark_mode