گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

به سر خواجه کلان که مرا

نبُود میل با کلاه شما

دنیی و آخرت نمی طلبم

این و آن از کجا و ما ز کجا

حال امروز را غنیمت دان

دی گذشت و نیامده فردا

گوش کن گفته های مستانه

چه کنی قول بو علی سینا

در خرابات مست می گردم

گر حریف منی بیا اینجا

سر زلف نگار در دستم

با خیالش همی برم سودا

نعمت الله چو آینهٔ روشن

می نماید به ما خدا به خدا

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۵ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فرخی سیستانی

نیگلون پرده برکشید هوا

باغ بنوشت مفرش دیبا

آبدان گشت نیلگون رخسار

و آسمان گشت سیمگون سیما

چون بلور شکسته، بسته شود

[...]

مسعود سعد سلمان

دوش در روی گنبد خضرا

مانده بود این دو چشم من عمدا

لون انفاس داشت پشت زمین

رنگ زنگار داشت روی هوا

کلبه ای بود پر ز در یتیم

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

بادبان برکشید باد صبا

معتدل گشت باز طبع هوا

خاک دیبا شدست پر صورت

جانور گشته صورت دیبا

شاخ چون کرم پیله گوهر خویش

[...]

سوزنی سمرقندی

نور دین نور عین مهر و وفا

آفریده شده ز لطف خدا

هر که از مهر و از وفا زاید

زو نیاید بعمر جور و جفا

نور دین را هر آینه نکند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه