جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷۰ - عقد بیست و یکم در غیرت که عبارت است از حمیت محبت صاحب سیر به قطع تعلق غیر از محبوب یا قطع التفات محبوب از غیر
گه سوی میر کنی روی امید
سازی از حرص سیه روی سفید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷۱ - حکایت دیده وری که به چشمی که در وقت وداع محبوب نگریست بعد از ملاقات به جمال وی ننگریست
دمبدم جلوه دیگر می دید
از جمالش گل دیگر می چید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷۳ - عقد بیست و دوم در قرب که عبارت است از استغراق وجود سالک در عین جمع به غیبت از همه چیز تا غایتی که از صفت قرب نیز
چشمشان سرمه اقبال کشید
دیدن قرب نشد پرده دید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۸۳ - حکایت آن جوانمرد که چون به روی معشوق که چشم روشنش بود آبله افتاد خود را به نابینایی فرانمود تا معشوق نداند که عیب وی را می بیند
مرد دلداده چو آن قصه شنید
دیده بر بست و به رخ پرده کشید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۸۶ - حکایت کعبه روی که به سبب راستی از کید ناراستی برست و آن ناراست به برکت راستی وی به راستان پیوست
چون ز ره مرحله ای چند برید
ناگهش راهزنی پیش رسید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۸۷ - مناجات در انتقال از صدق به اخلاص
ای ز نورت علم صبح سفید
صادقان را به تو خوش صبح امید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۱ - عقد بیست و هشتم در بذل و جود که اول آن اعطای درهم و دینار است و آخر آن بذل وجود
کیسه بیشتر از کان که شنید
کاسه گرمتر از آش که دید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۴ - حکایت آن پیرزن که از حضرت رسالت صلی الله علیه و علی آله و سلم پرسید که پیر زنان به بهشت خواهند رسید
پیرزن چون ز نبی قصه شنید
ناله از سینه پر غصه کشید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۷ - حکایت آن زاغ و کبوتر که به مناسبت لنگی همپای یکدیگر شده بودند
عارف آن حال عجب را چون دید
به تعجب سر انگشت گزید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۰ - حکایت صوفی و اعرابی که غلام وی به حسن حدی شتران وی را هلاک کرده بود
وز حدی صوت طرب زای کشید
تا به یک روز بدین جای رسید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۳ - حکایت معموری مملکت نوشیروان که جغد از بی خرابگی خراب بود و ویرانه چون گنج نایاب
شه چو دستور عمارت بشنید
رخت نعمت به در شکر کشید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۹ - حکایت مناجات موسی علیه السلام که دیده یقین وی بگشایند و عدل در صورت ظلم را به وی نمایند
دید کز راه سواری برسید
چون خضر رخت به سرچشمه کشید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۹ - حکایت مناجات موسی علیه السلام که دیده یقین وی بگشایند و عدل در صورت ظلم را به وی نمایند
از چپ و راست کسی را چو ندید
کیسه بربود و سوی خانه دوید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۹ - حکایت مناجات موسی علیه السلام که دیده یقین وی بگشایند و عدل در صورت ظلم را به وی نمایند
موسی آن صورت هایل چو بدید
گفت کای تختگهت عرش مجید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۲۳ - مناجات در انتقال از وصیت فرزند به نصیحت نفس خود
دیده را کحل شهود تو کشید
چون تو را دید دگر هیچ ندید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۲۴ - عقد سی و نهم در نصیحت نفس خود که از همه گرفتارتر است و به نصیحت سزاوارتر
نامه عمر به توقیع رسید
نظم احوال به تقطیع کشید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۲۸ - حکایت شهری با روستایی که وی را به باغ خود برد
شهری القصه چو آن باغ بدید
گاو نفسش به چراگاه رسید
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۲۸ - حکایت شهری با روستایی که وی را به باغ خود برد
بیخودیهاش چو دهقان می دید
بر خود از غصه آن می پیچید