گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۲۲

 

دیگ حلوای تر آن روز که بر بار شود

ز انتظارش به جهان دیده من چار شود

رازهائی که نهان در دل گیپا باشد

خرم آن روز که در پیش من اظهار شود

هر که زناج بدیدار او به کمندش شد اسیر

[...]

صوفی محمد هروی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

بعد عمری که دمی یار من زار شود

پرده شرم مرا مانع دیدار شود

شمع من! منع من از آه شرربار مکن

که ترا این سبب گرمی بازار شود

چون شود بر سر آزار من، اینش غرض است

[...]

میلی
 

کلیم » دیوان اشعار » ترجیعات و ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در رثاء حاج محمد جان قدسی و تاریخ فوت او

 

هر دلی کز غم این حادثه افکار شود

چون جرس آبله هایش بفغان یار شود

بسکه سررشته کارم شده زین دهشت کم

گریه در راه گلو رهبر گفتار شود

محفلی را که کند گرم کلام قدسی

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۳

 

طایری را که به دام تو گرفتار شود

دانه در حوصله اش گوهر شهوار شود

می کند کعبه نفس سوخته استقبالش

هرکه را صدق طلب قافله سالار شود

خاک را زلزله از جای اگر بردارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۴

 

گل رخسار تو هرجا که نمودار شود

باغ بر شبنم گل بستر بیمار شود

عشق فکر دل افگار ز من دارد بیش

دایه پرهیز کند طفل چو بیمار شود

آن که از چشم تو افکند مرا بی تقصیر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۵

 

کل به خون غوطه خورد جزو چو افگار شود

دایه پرهیز کند طفل چو بیمار شود

باده گر آب حیات است به اندازه خوش است

خون چو بسیار شود نشتر آزار شود

از پریشان نظری بس که دلم مجروح است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۶

 

چه بهشتی است که دستم کمر یار شود

مغرب بوسه ام آن مشرق گفتار شود

برندارم لب خود آنقدر از لعل لبش

که دل خسته ام از درد سبکبار شود

گرد آن شمع جهانسوز بگردم چندان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۷

 

کی بود دل به سر کوی تو سیار شود؟

گل دستار من آن سایه دیوار شود

عجبی نیست که از طالع وارون اثرم

موج صیقل مدد سبزه زنگار شود

پای در دامن زنجیر جنون پیچیدیم

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۷

 

چشم او را نگذارید که هشیار شود

فتنه را مصلحت آن نیست که بیدار شود

یار گیرم که نمودار شود کو چشمی

که به یک مرتبه شایستهٔ دیدار شود

دل ما رنگ تعلق نپذیرد هرگز

[...]

سعیدا
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳۲ - صفایی نراقی

 

ساقیا زاهد بیچاره بود مست غرور

بدهش جرعه‌ای از باده که هشیار شود

بر رخ دل بگشا روزنی از گلشن عشق

تا مگر فارغ ازین عالم پندار شود

روز اول که دلم را هوس زلف تو شد

[...]

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode