گنجور

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۰

 

دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشم

چه کنم با که بگویم چه خیال اندیشم؟

کاش بر من نرسیدی ستم عشق رخت

که فرو مانده به حال دل تنگ خویشم

دلبرا نازده در مار سر زلف تو دست

[...]

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۹

 

ای امیدم به تو نومید مکن از خویشم

ناشکیبم ز تو بردار حجاب از پیشم

آرزومندی و بی صبری و مشتاقی و غم

کم نمی گردد و هر دم به تو مایل بیشم

روی شیرین نفسی بی مگسی نادیده

[...]

حکیم نزاری
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱

 

آن توانگر بمعالی که منش درویشم

کنه وصفش نه چنانست که می اندیشم

گل من مایه زخاک (سر) کویش دارد

بگهر محتشمم گرچه بزر درویشم

من چو در دل ننشاندم به جز او چیزی را

[...]

سیف فرغانی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۱

 

من به شادی شده بیگانه و با خود خویشم

همت شاه‌وشان دارم اگر درویشم

دورم انداخت ز رویت به کمانِ ابرو

تُرک چشمت که بر آورد چو تیر از کیشم

عقرب زلف تو را چشمهٔ خورشید بلند

[...]

ناصر بخارایی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱

 

گر من از سرزنشِ مدَّعیان اندیشم

شیوهٔ مستی و رندی نَرَوَد از پیشم

زهدِ رندانِ نوآموخته راهی به دِهیست

من که بدنامِ جهانم چه صلاح اندیشم؟

شاهِ شوریده‌سران خوان منِ بی‌سامان را

[...]

حافظ
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸ - تتبع خواجه

 

من که هردم ز فلک صد الم آید پیشم

غیر بیهوشی و مستی چه صلاح اندیشم؟

گر به زنار میان چست کنم عیب مدار

من که در خدمت آن قاتل کافرکیشم

نکند سود مرا کسوت درویشانه

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۹

 

از دهان تو حدیثی چو بوهم اندیشم

عقده نقطه موهوم شود حل پیشم

تا زابروی کجش یافته ام خط امان

از کجیهای تو ای چرخ کجا اندیشم

گر بود ساقی ما بر سر پیمان الست

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

گر من از سرزنش مدعیان اندیشم

شیوهٔ رندی و مستی نرود از پیشم

زهد رندان نوآموخته راهی به دهست

من که بی نام جهانم چه صلاح اندیشم

اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵ - شاطر عشق

 

من اگر رندم و قلّاشم، اگر درویشم

هر چه ام، عاشق رخسار تو کافر کیشم

دست کوتاه از آن زلف درازت نکشم

گر زند عقرب جرّاره، هزاران نیشم

خواهمت تا که شبی تنگ در آغوش کشم

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

کرده عشق تو چنان بیخبر و بی خویشم

که به غیر از تو دگر هیچ نمی‌اندیشم

گرم از نوش نوازی ورم از نیش زنی

هم بنوش تو ز جان مایل و هم بر نیشم

گر من‌امید عنایت ز تو دارم شاید

[...]

صغیر اصفهانی