گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴

 

ای لبت باده پرست و نگهت باده فروش

پا به دامن کش و با غیر مکن جوش و خروش

شنو این پند من امروز اگر داری هوش

گل همین به بهر حرف نیندازد گوش

سیدای نسفی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۷۵

 

ترک چشم تو که از غمزه کند غارت هوش

زندم بهر چه هر لحظه بخونخواری جوش

دوش در میکده واقع چه شد آیا که فلک

آمد از غمزه مستانه مستان بخروش

طرفه دیریست که هر لحظه برون میآید

[...]

نورعلیشاه
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

دوشم آهنگ عشا بود که آمد در گوش

ناله از تار ردایی که مرا بود به دوش

کای خس شعله آواز مؤذن زنهار

از پی گرمی هنگامه منه دل به خروش

تکیه بر عالم و عابد نتوان کرد که هست

[...]

غالب دهلوی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

آیم از دیر مغان سرخوش و مست و مدهوش

حلقه بندگی پیر مغانم در گوش

یک زمان مطرب ما نغمه سراید که برقص

یک طرف ساقی ما باده بریزد که بنوش

تا چرا داده به من لعل مروّق ساقی

[...]

افسر کرمانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۳ - مهر درخشنده

 

خم به خم طرهٔ پرپیچ و خمش از بن گوش

ریخته حلقه به حلقه چو کمند از سر دوش

برده چشم سیهش از دل و سر، طاقت و هوش

دلش از غصه ملول و لبش از گفته خموش

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۳ - مهر درخشنده

 

زین سخن مادر دل سوخته اش گشت خموش

لیک در سینهٔ او خون جگر می زد جوش

رفت در خیمه و افتاد و، ز غم شد بی هوش

پس زجا جست و گرفتش ز وفا در آغوش

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۳ - در مدح حضرت علی بن موسی الرضا(ع)

 

باز شد پیکر زیبای چمن اطلس پوش

شد دمن دفتر ما نی ز خطوط و زنقوش

گشت از دیبه چبن دامن صحرا مفروش

زلف سنبل زدم باد چه عهن المنفوش

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۵ - در بیان اذان گفتن بلال

 

یاد ایام پدر کرد و برآورد خروش

رفت طاقت ز دل فاطمه وشد مدهوش

صامت بروجردی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۰۶ - بندگی

 

دوش در میکده ترسا بچه باده فروش

گفت از من سخنی دار چو آویزه به گوش

مشرب باده گساران کهن این بود است

که تو از میکده خیزی همه مستی همه هوش

من نگویم که فروبند لب از نکتهٔ شوق

[...]

اقبال لاهوری
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۷۲ - خانه‌به‌دوش

 

(دوش دیدم «شنل » انداخته «سردار» به دوش)

همچو افعی زده می‌پیچم از اندیشهٔ دوش

خانه‌اش کاش عزاخانه شود ز آنکه نهاد:

پا به هر خانه، از آن خانه برآورد خروش

(آخر از صحبت و از قصهٔ نقال گذر)

[...]

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۸۰ - نمونه‌ای از غزلیات عارف شادروان

 

زان سبو دوش که در میکده ساقی بر دوش

داشت جامی زدم، امشب خوشم از نشئهٔ دوش

از بناگوش تو با برگ گلم حرفی رفت

که خود آن حرف به گوش تو رسد گوش به گوش

می‌گذارم قدم ناز تو را بر سر و چشم

[...]

عارف قزوینی
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » امان از من و تو

 

حرکت دادیم آغاز، دم وگردن و گوش

قاله قاله بفکندیم و نمودیم خروش

چونکه غیری به میان آمد گشتیم خموش

پیش بیگانه حقیریم و ذلیلیم چو موش

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۷ - ایران - اسلام

 

گاهِ آن است که زین ولوله و جوش و خروش

که به پا گشته ز هر خائنِ اسلام‌فروش

غیرتِ تودهٔ اسلام درآید در جوش

همگی متّحد و متّفق و دوش به دوش

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۱۱

 

ای وطن‌پرورِ ایرانیِ با مَسلَک و هوش

هان مکن جوش و خروش

پندهای منِ با تجربه بنمای به گوش

گر تویی پند نیوش

اجنبی گر به مَثَل می‌دهدت ساغر نوش

[...]

فرخی یزدی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode