گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۱

 

دم ده و عشوه ده ای دلبر سیمین بر من

که دمم بی‌دم تو چون اجل آمد بر من

دل چو دریا شودم چون گهرت درتابد

سر به گردون رسدم چونک بخاری سر من

خنک آن دم که بیاری سوی من باده لعل

[...]

مولانا
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

ترک مه پیکر من تا که برفت از بر من

دور از آن روی ندانم که چه شد بر سر من

تا جدا گشت ز من آن که چو جان است مرا

واله و خسته و زار است دل غم خور من

چشم من هیچ شبی خواب نگیرد ز غمش

[...]

همام تبریزی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۰

 

ای خوش آن باد که از کوی تو آید بر من

مشت خاک درت باز نهه بر سر من

نفروزد شبم از مه که فتد بر در و بام

خانه روشن کن و چون شمع درآ از در من

تیره جانیست دل سوخته بر دیده نشین

[...]

کمال خجندی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴

 

سوخت محرومی دیدار چنان پیکر من

که زهم ریزد اگر دل طپد اندر بر من

تو مرا سوزی و من سوزم از من غم که مباد

باد بیرون برد از کوی تو خاکستر من

آن قدر گریه کنم کاب به افلاک رسد

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

سیلانی بکن ای چشمه چشم تر من

نوجوان اکبر من

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

گیتی از نیل عزا ساخت سیه معجر من

نوجوان اکبر من

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

از ازل کاش نمی زاد مرا مادر من

نوجوان اکبر من

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

بیخت پرویزن غم خاک عزا بر سر من

نوجوان اکبر من

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

سینه طبل است و علم آه و الم لشکر من

نوجوان اکبر من

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

کاش بر باد دهد توده خاکستر من

نوجوان اکبر من

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

ساخت لبریز ز خوناب جگر ساغر من

نوجوان اکبر من

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

تیره شد روز پدر گشت سیه اختر من

نوجوان اکبر من

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

خاک بر فرق من و کلک من و دفتر من

نوجوان اکبر من

یغمای جندقی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶

 

خرم آن دم که نشنید بت من در بر من

شاد بی او نشوداین دل غم پرور من

زلف دلدار مرا خاصیت پر هماست

پادشاهی کنم ار سایه زند بر سر من

ای صبا حال دلم را بر دلدار بگوی

[...]

بلند اقبال
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۳ - مهر درخشنده

 

گفت ای مادر نیک اختر و غم پرور من!

بنشین لحظه ای از راه وفا در بر من

دمی از مهر بنه بر سر زانو سر من

سیر بنگر تو سر و زلف و رخ انور من

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۴ - اکبر گل پیرهن

 

گفت ای مهر جبین، نور دو چشم تر من!

ای به خون خفته! علی اکبر مه پیکر من!

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۰ - زبان حال حاضر حضرت امام حسین(ع)

 

کمتر از ناقه صالح نبود اصغر من

هستی آگاه ز حال دلم ای داور من

کوفیان تیر دهندم عوض قطره آب

قیمت آب بگیرند ز چشم تر من

قاتل از کشتن من این همه تاخیر چرا

[...]

صامت بروجردی
 
 
۱
۲