دم ده و عشوه ده ای دلبر سیمین بر من
که دمم بیدم تو چون اجل آمد بر من
دل چو دریا شودم چون گهرت درتابد
سر به گردون رسدم چونک بخاری سر من
خنک آن دم که بیاری سوی من باده لعل
بدرخشد ز شرارش رخ همچون زر من
زان خرابم که ز اوقاف خرابات توام
در خرابی است عمارت شدن مخبر من
شاهد جان چو شهادت ز درون عرضه کند
زود انگشت برآرد خرد کافر من
پیش از آنک به حریفان دهی ای ساقی جمع
از همه تشنهترم من بده آن ساغر من
بنده امر توام خاصه در آن امر که تو
گوییام خیز نظر کن به سوی منظر من
هین برافروز دلم را تو به نار موسی
تا که افروخته ماند ابدا اخگر من
من خمش کردم و در جوی تو افکندم خویش
که ز جوی تو بود رونق شعر تر من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و اشتیاق به معشوق است. شاعر از دلبر سیمین خود میخواهد که با عشوه و ناز خود او را تحت تأثیر قرار دهد. او میگوید که زندگیاش بیمعشوق مانند مرگ است و عشق او را به اوج میبرد. شاعر با وصف زیباییها و تأثیرات معشوق بر دل و جان خود، از ساقی میخواهد که بادهای به او بدهد تا از دیگران تشنهتر است. همچنین اشارهای به حال خراب و سرگشتهاش در عشق و وابستگی به معشوق دارد. در نهایت، شاعر به دنبال روشنایی و شعلۀ عشق است که او را از همیشه افروخته نگه دارد.
هوش مصنوعی: ای دلبر زیبای من، با لبخند و ناز خود به من زندگی بده، چون بدون تو وجودم بیمعناست و مانند زمانیست که مرگ به سراغم آمده.
هوش مصنوعی: وقتی دل من مانند دریا میشود و هر جا که تو باشی، سرشار از احساسات میشوم، به عرش آسمان میرسم چون که بخار از دریا بلند میشود.
هوش مصنوعی: خوشا زمانی که تو برایم شرابی بیاوری که از زیباییاش چهرهام مانند طلا بدرخشد.
هوش مصنوعی: از آنجا که در حال و روز بدی هستم، به خاطر گذران زندگیام در خرابات تو است. بنابراین نمیخواهم کسی از وضعیت من باخبر شود.
هوش مصنوعی: اگر دلِ عاشق گواهی از درون خود بدهد، به سرعت انگشت به نشانهی کفر خود بلند میکند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، پیش از اینکه باده را به رقبای دیگری بدهی، بدان که من از همه آنها تشنهترم. پس لطفاً آن جام را به من بده.
هوش مصنوعی: من در خدمت تو هستم، بهویژه در آن چیزی که میگویی. به من نگاه کن و به سوی چهرهام بیا.
هوش مصنوعی: چشم بر افروز دلم را با آتش موسی تا همیشه شعلهور بماند جرقهی وجودم.
هوش مصنوعی: من خودم را در عمق احساسات تو غرق کردم، زیرا نیروی حیات شعری که دارم از وجود و احساسات تو نشأت میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ترک مه پیکر من تا که برفت از بر من
دور از آن روی ندانم که چه شد بر سر من
تا جدا گشت ز من آن که چو جان است مرا
واله و خسته و زار است دل غم خور من
چشم من هیچ شبی خواب نگیرد ز غمش
[...]
ای خوش آن باد که از کوی تو آید بر من
مشت خاک درت باز نهه بر سر من
نفروزد شبم از مه که فتد بر در و بام
خانه روشن کن و چون شمع درآ از در من
تیره جانیست دل سوخته بر دیده نشین
[...]
سوخت محرومی دیدار چنان پیکر من
که زهم ریزد اگر دل طپد اندر بر من
تو مرا سوزی و من سوزم از من غم که مباد
باد بیرون برد از کوی تو خاکستر من
آن قدر گریه کنم کاب به افلاک رسد
[...]
سیلانی بکن ای چشمه چشم تر من
نوجوان اکبر من
خرم آن دم که نشنید بت من در بر من
شاد بی او نشوداین دل غم پرور من
زلف دلدار مرا خاصیت پر هماست
پادشاهی کنم ار سایه زند بر سر من
ای صبا حال دلم را بر دلدار بگوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.