عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
[...]

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸۷
بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی
چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی
ز پی خشم رهی ساعد و کف میخایی
صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا
[...]

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۰
سخن تلخ مگو ای لب تو حلوایی
سر فروکن به کرم ای که بر این بالایی
هر چه گویی تو اگر تلخ و اگر شور خوش است
گوهر دیده و دل جانی و جان افزایی
نه به بالا نه به زیری و نه جان در جهت است
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
[...]

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵
اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا
که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی
چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست
[...]

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۲
محرمی کو که پیامی برد از من جایی
خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
عجبی ، نادرهیی ، طُرفه کشی ، چالاکی
شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی
امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی
[...]

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۶
در سر از وصلِ تو هر طایفه را سودایی
در جهان از تو به هر گوشه دگر غوغایی
خلقی از شمعِ جمالِ تو چو پروانه بسوخت
تو خود از حسن نداری به کسی پروایی
سالکان در طلبت بس که جهان گردیدند
[...]

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۰
بر امیدِ تو که روزی به سرم بازآیی
منم و دردِ دل و کنج غم و تنهایی
اگرم هیچ حیاتی و بقایی باقیست
آخرالامر مگر مرحمتی فرمایی
از درم باز درآیی و به بر درگیری
[...]

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۳
آمدم باز دلی مضطرب از دروایی
تا تو تسکینِ دل مضطربم فرمایی
مرده ای زنده شود گر قدمی رنجه کنی
وه وه ای گر به سر کشته ی هجران آیی
همه شب منتظر عکس خیال رخ تو
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵۴
آن نه روییست که ماهی ست بدان زیبایی
وان نه بالاست، بلاییست بدان رعنایی
گر سر زلف سیه بازگشایی، چه عجب
که شود مشک تتار از غم تو شیدایی!!
بر دل من غم زلف تو گره بر گره ست
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸۹
نشدت دل که به این دل شده مهمان آیی
کعبه دل شوی و در حرم جان آیی
ای مسیح من و جان همه آخر تا کی
یک نفس بر سر این کشته هجران آیی
خاک آن راه همه قند مکرر گردد
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲
ماهرویا گه آنست که رخ بنمائی
که بجان آمدم از بیکسی و تنهائی
تو پس پرده و خلقی بگمان در سر شور
تا چها خیزد اگر پرده ز رخ بگشائی
چشم ترکانه تو برد بیغما دل خلق
[...]

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴
ای سر زلف ترا پیشه سمن فرسائی
وی لب لعل تر ای عادت روح افزائی
رقم از غالیه بر صفحه ی دیباچه زنی
مشک تاتار چرا بر گل سوری سائی
لعل در پوش گهرپاش ترا لؤلؤی تر
[...]

جلال عضد » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴
چارچیز است که در سنگ اگر جمع شود
لعل و یاقوت شود سنگ بدان خارایی
پاکی طینت و اصل گهر و استعداد
تربیت کردن مهر از فلک مینایی
در من این هر سه صفت هست، که درمیباید
[...]

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵
چشم داریم که دلبستگی بنمایی
دل ما راست فرو بستگی، بگشایی
تو کجایی که منت هیچ نمیبینم باز؟
باز هر جا که نظر میکنمت، آنجایی
دل فرزانه من تا سر زلف تو بدید
[...]

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۳
ای شده حسن ترا پیشه جهان آرایی
عادت طبع من از وصف تو شکرخایی
ماه را زرد شود روی چو در وی نگری
روز را خیره شود چشم چو رخ بنمایی
یا بدان لب بده از وصل نصیب عشاق
[...]

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۹
قطره قطره از دریا چو به ساحل آیی
گره به دریا برسی قطره نبی دریایی
پیش او آنی و در خانقه الله گونی
او مولی و در مدرسه مولانایی
گرنه با اونی اگر پادشهی درویشی
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشن رایی
کردهام توبه به دست صنم باده فروش
[...]

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۳
خوشتر از کوی خرابات نباشد جایی
که به پیرانه سرم دست دهد ماوایی
آرزو میکندم از تو چه پنهان دارم
شیشهٔ باده و طلعت خوش زیبایی
جای من دیر مغان است مروح وطنی
[...]
