مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲
ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست
جانم آن لحظه که غمگین تو باشم شادست
نقدهایی که نه نقد غم توست آن خاکست
غیر پیمودن باد هوس تو بادست
کار او دارد کموخته کار توست
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷
گر تو نامحرمی ای یار بدار از ما دست
کار ما با نفس محرم عشق افتاده ست
یار باید که حجاب من بی دل نشود
دایم از صحبت نامحرمم این فریادست
بر سر از مبداء فطرت رقمی زد عشقم
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۴۵
عقل با روح قدس گفت که فردوس برین
هیچ دانی بخوشی بر چه مثال افتادست
روح قدسی ز سر حیرت و دانش گفتش
بخوشی راست چو گرمابه علیا با دست
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
پیش صاحبنظران ملک سلیمان بادست
بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزادست
آن که گویند که بر آب نهاد است جهان
مشنو ای خواجه که چون درنگری بر بادست
هر نفس مهر فلک بر دگری میافتد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
بسته ی بند تو از هر دو جهان آزادست
وانک دل بر تو نبستست دلش نگشادست
عارضست در شکن طرّه بدان می ماند
کافتابیست که در عقده ی رأس افتادست
زلف هندو صفتت لیلی و عقلم مجنون
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
هیچ دانی که چرا همنفس من بادست
زانکه راز دل من پیش کسی نگشادست
ز آب چشمی که به خون جگرش پروردم
ماجرای دل شوریده برون افتادست
پیش لعلت ز حیا آب شود چشمهٔ خضر
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
جاودان، هرکه ترا دید بعالم شادست
عاشق روی تو از هر دو جهان آزادست
دل درین قاعده دهر نبندد عاشق
زآنکه این قاعده سست آمد و بی بنیادست
همه با عشق سخن گویم و از وی شنوم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۳
شب هجران دلم از ناله حسرت شادست
چه توان کرد که فریاد رسم فریادست
رتبه عشق ز معشوق بلندی گیرد
قمری از طعنه کوته نظران آزادست
کار با جذبه عشق است عزیزان، ورنه
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵
هر سر موی من از دود تو در فریادست
نالهام نغمه نی نیست که گویی بادست
دیده بینور شود گر نکنم گریه چو شمع
مردم چشم مرا خانه ز سیل آبادست
تندی خوی تو از تاله فرو بسته لبم
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵
نه زابرش خبر و نه ز بهارش یادست
ملک دل زآب دم تیغ ستم آبادست
دستگیریش به جز تیشه درین راه نبود
عاشقان رحم به بیچارگی فرهادست
نقش شیرین اگر از موی نگارد شاپور
[...]