جاودان، هرکه ترا دید بعالم شادست
عاشق روی تو از هر دو جهان آزادست
دل درین قاعده دهر نبندد عاشق
زآنکه این قاعده سست آمد و بی بنیادست
همه با عشق سخن گویم و از وی شنوم
شادم از عشق، که این قاعده ای معتادست
همگی روی ترا مقصد اقصی دانم
زهد و تقوی و ریاضت صفت زهادست
ملک آفاق بپیمودم و غایت دیدم
هرچه جز ذکر تو بودست بعالم بادست
عشق گویند: بهر حال حدیثیست صحیح
عقل گویند: ولیکن خبر آحادست
خسرو از صحبت شیرین بمرادی برسید
این همه جور و جفا بر جگر فرهادست
دایما جور و جفا بر دل مسکین کردی
گر فراموش کنم جمله، همینم یادست
قاسمی را ز تو پرسند: کجا شد؟ برگو
که: درین گوشه این دیر خراب آبادست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است که باعث شادی و آزادی عاشق میشود. شاعر بیان میکند که عشق واقعی از قوانین دنیوی آزاد است و این قوانین سست و بیپایه هستند. او همه چیز را از جنبه عشق میبیند و از این عشق خوشحال است. همچنین اشاره میکند که هر چیزی جز یاد معشوق بیارزش است و عشق را حقیقتی میداند که عقل نمیتواند آن را به درستی درک کند. شاعر به دوستی و درد عشق اشاره میکند و به جدایی و گفتمان دیگری درباره معشوق اشاره میکند که در مکانی دور و خراب قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را ببیند، همیشه در شادی خواهد بود. عاشق چهره تو نه تنها از این دنیا، بلکه از همه جهانها رها و آزاد است.
هوش مصنوعی: عاشق دلش را به این قانون های بیپایه و سست زمانه نمیسپارد، زیرا این قوانین هیچ استحکامی ندارند و نمیتوان به آنها اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: همه جا درباره عشق صحبت میکنم و از آن شنیدن خوشحالم، زیرا این یک عادت و روند همیشگی است.
هوش مصنوعی: همه ما در تلاشیم تا به مقامهای بلند روحانی دست یابیم، و زهد و تقوا و ریاضت ویژگیهای عابدان واقعی است.
هوش مصنوعی: من در این جهان سفر کردم و هر چیزی که میدیدم، جز یاد تو، برایم بیارزش به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: عشق موضوعی است که به هر صورت داستانی معتبر و منطقی دارد. اما عقل میگوید که این داستان فقط در برخی موارد و نه در همه جا درست است.
هوش مصنوعی: خسرو با گفتگو و محبت شیرین به خوشبختی دست پیدا کرده است، در حالی که فرهاد با تمام این سختیها و ظلمها که بر دلش میرود، همچنان دلبسته و دردکش این عشق است.
هوش مصنوعی: همیشه بر دل بیچارهام ظلم و سختی روا داشتی، اگر همه چیز را فراموش کنم، همین موضوع در خاطرم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی از قاسمی بپرسد که کجاست، بگو که در این گوشه، در این جای خراب و ویران است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست
جانم آن لحظه که غمگین تو باشم شادست
نقدهایی که نه نقد غم توست آن خاکست
غیر پیمودن باد هوس تو بادست
کار او دارد کموخته کار توست
[...]
گر تو نامحرمی ای یار بدار از ما دست
کار ما با نفس محرم عشق افتاده ست
یار باید که حجاب من بی دل نشود
دایم از صحبت نامحرمم این فریادست
بر سر از مبداء فطرت رقمی زد عشقم
[...]
عقل با روح قدس گفت که فردوس برین
هیچ دانی بخوشی بر چه مثال افتادست
روح قدسی ز سر حیرت و دانش گفتش
بخوشی راست چو گرمابه علیا با دست
پیش صاحبنظران ملک سلیمان بادست
بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزادست
آن که گویند که بر آب نهاد است جهان
مشنو ای خواجه که چون درنگری بر بادست
هر نفس مهر فلک بر دگری میافتد
[...]
هیچ دانی که چرا همنفس من بادست
زانکه راز دل من پیش کسی نگشادست
ز آب چشمی که به خون جگرش پروردم
ماجرای دل شوریده برون افتادست
پیش لعلت ز حیا آب شود چشمهٔ خضر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.