سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲
صدف گوهر اسرار نهان گوش من است
چشمه بحر معانی قدح هوش من است
موج طوفان خرد جنبش آغوش من است
شور دریای سخن از دل پرجوش من است
قفل گنجینه معنی لب خاموش من است
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴
بر سر کوی تو ای شوخ عسس بسیار است
آری آری به شکرزار مگس بسیار است
همچو من سوخته چشم تو کس بسیار است
نظر گرم تو با اهل هوس بسیار است
شعله را میل به آمیزش خس بسیار است
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۸
بستم از غیر چو یوسف دل هر جایی را
دادم از دست گریبان زلیخایی را
پاره کردم چو گل این جامه خودرایی را
تا ز غم چاک زدم جیب شکیبایی را
عشق بنمود به من کوچه رسوایی را
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۹
ای گل امروز تو همبزم حریفان شدهای
شعله جان من بیسر و سامان شدهای
دست بر دست سبو کرده خرامان شدهای
شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شدهای
چشم بد دور که سرفتنه دوران شدهای
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵۸
ای ستمگر ز کجا تازه و تر می آیی
دامن آلوده به خوناب جگر می آیی
در بغل شیشه و خنجر به کمر می آیی
چهره افروخته چون می به نظر می آیی
از شکار دل گرمی که به در می آیی
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۳
جانب کلبهام ای دوستنواز آمدهای
شمع بالین مرا بهر گداز آمدهای
امشب ای قبله ارباب نیاز آمدهای
دلربا باز دگر بر سر ناز آمدهای
از دل من چه به جا مانده که بازآمدهای
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۷
در چمن گل چو حدیث تو شنیدن گیرد
بر سر شاخ دل غنچه طپیدن گیرد
آب چون موج به هر سوی دویدن گیرد
در گلستان چو نسیم تو وزیدن گیرد
چشم نرگس به سر سبزه پریدن گیرد
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۸
پیش ما دام طرب نقل و شراب افسانه
نرگست راهزن عاقل و هم دیوانه
خیزد از بهر تو نظاره ز جا مستانه
ای نگاهت به نظر هم می و هم میخانه
گردش چشم تو هم ساغر و هم پیمانه
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۴ - واسوخت
ای پری چهره لبی چون گل خندان داری
قد چون سرو رخ چون مه تابان داری
بر سر خود هوس گشت گلستان داری
جانب غیر ز خط سلسله جنبان داری
خاطر جمع مرا چند پریشان داری
[...]