گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۷

 

همه شب رود رهی رو به ره صبا نشسته

همه کس به خواب راحت، من مبتلا نشسته

غرضی ورای امکان چه خیال فاسد است این

هوش جمال سلطان به دل گدا نشسته

نفسی فرو نبردم که نه انده تو خوردم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۸

 

مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظاره

نظری ز تو عفاالله چه می است مستکاره

به چسانت سیر بینم که هم از نخست دیدن

شوم از خود و نیارم که ببینمت دوباره

هوسم بود که دیده ز همه ستانم و پس

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴۳

 

چه شدت که از کرشمه نظری به ما نکردی؟

سخنی برون ندادی، شکری عطا نکردی

چو گیا به خاک سودم سر خود به زیر پایت

تو چو باد برنگشتی، مدد گیا نکردی

به دلم چه خانه سازی که هزار خانه دارد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴۴

 

ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در حضوری

ز وصال شربتم ده که بسوختم ز دوری

منم و شبی و گشتی به خرابه های هجران

که عظیم دور ماندم ز ولایت صبوری

چو به اختیار خاطر غم عشق برگزیدم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴۵

 

بسم از جمال ساقی و شراب ارغوانی

که به یار تشنه ام من، نه به آب زندگانی

منم و شبی و گشتی چو سگان به گرد کویت

نبرم هوس به شاهی که خوشم به پاسبانی

غمش ار چه کرد پیرم، گله پیش دل نیارم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴۶

 

نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی

مفروش لذتش را به حیات جاودانی

ز طرب مباش خالی می و رود خواه وساقی

که غنیمت است و دولت دو سه روز زندگانی

غم نیستی و هستی نخورد کسی که داند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴۰

 

همه شب فرو نیاید به دلم کرشمه سازی

ز شب است اینکه دارم غم و ناله درازی

به نمازش ار چه بینم چپ و راست بیش از آن است

دو سلام چار گویم چو ادا کنم نمازی

به جفا کلاه کج نه چو شناختی حد خود

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴۱

 

پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاهی

اگر اتفاقت افتد، به فتادگان نگاهی!

ز غمت کجا گریزم که جهان گرفت حسنت

ز تو هم به تست، یارا، اگرم بود پناهی

شرف هلاک مابین، به دو بوسه جان نو ده

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴۲

 

به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی

به از آنکه چند شاهی، همه عمر های و هویی

نه ز دست نوجوانان به چمن شدم، ولیکن

هوس جمال جانان نرود به رنگ و بویی

نفسم به آخر آمد، نظرم ندید سیرش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode