همه شب فرو نیاید به دلم کرشمه سازی
ز شب است اینکه دارم غم و ناله درازی
به نمازش ار چه بینم چپ و راست بیش از آن است
دو سلام چار گویم چو ادا کنم نمازی
به جفا کلاه کج نه چو شناختی حد خود
که میان شهسواران چو تو نیست شاهبازی
وه از این هوس بمردم که به زیر پات میرم
مه من تمام کرد آن هوسم به نیم نازی
همه شب چو شمع باشم به چنین خیال پختن
که طفیل شمع پیشت بودم شبی گدازی
چو ندارم این سعادت که به گریه پات شویم
ز پی ره تو شستن من و گریه و نیازی
همه خونست اشک خسرو، همه این بود ضرورت
پسر سبکتگین را چو به دل بود ایازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسی عمیق از غم و دلتنگی شاعر است. او اشاره میکند که هر شب به خاطر عشق و علاقهاش به معشوق، در دلش نغمهسازانی میخوانند و این موجب غم و نالهاش میشود. او در نماز هم احساس میکند که بیشتر از آنچه که باید، به چپ و راست نگاه میکند و نشاندهنده سردرگمیاش در عشق است. شاعر به هفتن از وضعیت خود گله میکند و به معشوقش میگوید که هیچکس به خوبی او نیست و او را به خاطر هوسش سرزنش میکند. او خود را همچون شمعی میبیند که در آتش عشق میسوزد و اگرچه نمیتواند به معشوقش برسد، اما همچنان به عشق او ادامه میدهد. در نهایت، شاعر از اشکهایی که به خاطر این عشق میریزد سخن میگوید و نشاندهنده نیاز و آرزویش برای وصال معشوق است.
هوش مصنوعی: هر شب احساس میکنم که به دلم سوز و گداز میافتد، این فقط به خاطر زیباییهای شب است که من را با غم و نالهای بلند میکند.
هوش مصنوعی: اگرچه در نماز حواسم به راست و چپ میرود، اما از آنچه باید بگویم، بیشتر از دو سلام است و وقتی نماز را به جا میآورم، چهار بار میگویم.
هوش مصنوعی: به خاطر بدیهایت، سر خود را کج نکن. زیرا وقتی خود را شناختهای، میفهمی که در میان سوارکاران، کسی به بزرگی تو نیست و تو شاهبازی هستی.
هوش مصنوعی: ای کاش از این آرزو خلاص شوم که برای تو جان میسپارم، زیرا آن عشق و آرزو که به خاطر تو داشتم، با یک نگاه تو به پایان رسید.
هوش مصنوعی: تمام شب مانند شمع میسوزم و در خیالی عمیق غرقم که چون شمعی در کنار تو، به خاطر تو دارم میسوزم.
هوش مصنوعی: چون من این خوشبختی را ندارم که به خاطر تو اشک بریزم و از راه تو بشویم، پس نیازی به گریه و نیازمند بودن ندارم.
هوش مصنوعی: همه اشکهایی که خسرو میریزد، نشانهای از خون و اندوه اوست. این موضوع نشاندهندهی نیاز و ضرورت پسر سبکتگین است که وقتی به دلش میرسد، در میابد که چه باید بکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من نمینشینی نفسی به دلنوازی
بنشین دمی، که خون شد دل من ز چاره سازی
همه سر بر آستان تو نهادهایم، تا خود
تو رخ که بر فروزی و سر که بر فرازی؟
منت، ای کمر، چه گوی؟ که بر آن میان لاغر
[...]
نکشم سر از وفایت بجفا و ناز و بازی
من و جلوهای نازت که تو خود برای نازی
سر قامت تو گردم که بلند همتان را
فگند بخاکساری ز مقام سر فرازی
نه بگفته ی رقیبی نه باختیار عاشق
[...]
به ملازمان سلطان خبری دهم ز رازی
که جهان توان گرفتن بنوای دلگدازی
به متاع خود چه نازی که بشهر دردمندان
دل غزنوی نیرزد به تبسم ایازی
همه ناز بی نیازی همه ساز بینوائی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.