به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی
به از آنکه چند شاهی، همه عمر های و هویی
نه ز دست نوجوانان به چمن شدم، ولیکن
هوس جمال جانان نرود به رنگ و بویی
نفسم به آخر آمد، نظرم ندید سیرش
بجز این نماند ما را هوسی و جستجویی
ببرید ناتوان را به طبیب آدمی کش
که چو مرد نیست باری به نظاره چو اویی
چه خوش است مست ما را به کرشمه لعب چوگان
که به خاک در نغلتد سر ما بسان گویی
به خدا که رشکم آید ز رخت به چشم خود هم
که نظر دریغ باشد ز چنان لطیف رویی
دل من که شد ندانم چه شد آن غریب ما را
که برفت عمر و نآمد خبرش به هیچ سویی
سخن سگان شبرو نزند مگر کسی را
که شبیش بوده باشد گذری به گرد کویی
مکن، ای صبا، مشوش سر زلف آن پریوش
که هزار جان خسرو به فدای تار مویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عاشقانه و دردناک شاعر است. او در ابتدا به زیبایی و جذابیت معشوقش اشاره میکند و زندگی بدون وجود او را بیمعنا میداند. شاعر به عدم توانایی خود در جستجوی معشوق اشاره میکند و در عین حال به غم و افسردگی ناشی از جدایی از او معترف است. او به حسرت و آرزوی خود برای مشاهده دوبارهٔ معشوق میپردازد و درخواست میکند که دیرنشدن فرصتهای عاشقانهاش را به خاطر بسپارد. در نهایت، شاعر به شدت تحت تأثیر زیبایی معشوق و عمر از دسترفتهاش است و این احساس را عمیقاً در خود حس میکند.
هوش مصنوعی: در یک زمان آرامش، نگاهی به چهره زیبا بهتر است از اینکه تمام عمر به دنبال چند پوند و ثروت باشی.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از دستان جوانان به باغ نرفتم، اما اشتیاق زیبایی معشوق از ذهنم خارج نمیشود و تحت تأثیر رنگ و بو قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: نفس من به پایان رسیده است و چیزی جز این در نظرم نمانده که ما تنها desire و جستجوی خود را داریم.
هوش مصنوعی: ناتوان را به پزشک ببرید؛ زیرا وقتی او مرد نیست، هیچ فایدهای ندارد که به تماشای کسی مثل او بنشیند.
هوش مصنوعی: چقدر خوب است که محبوب ما با ناز و بازیگوشی، ما را به دور چمن بکشد و ما مانند تکه ای گچ بر روی خاک بیفتیم.
هوش مصنوعی: راستی، من از زیبایی چهرهات به حدی حسادت میکنم که حتی اگر خودم هم به تو نگاه کنم، از حسرت نمیتوانم به چهرهات بنگرم.
هوش مصنوعی: دل من را چه اتفاقی افتاد، نمیدانم. آن شخص غریب که رفت، نه عمری از او خبری بود و نه نشانهای از او از هیچجا آمد.
هوش مصنوعی: سگهای شبگرد فقط به کسانی که در آن محله رفتوآمد دارند، حمله میکنند.
هوش مصنوعی: ای نسیم، زحمت نکش که سر زلف آن معشوق پریشان شود؛ زیرا جانهای زیادی برای یک تار موی او فدای میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و بویی
بزن، ای پسر، چو مردان، قدمی بجست و جویی
که جهان شراب خانه است و درو شراب کهنه
بکش این شراب کهنه، تو بهر زمان، بنویی
من ازین خمار مستی نه چنان شدم که هرگز
[...]
به نهان چنان نمایی همه را ز لطف رویی
که گمان برند هر یک، که تو خاص ازان اویی
نه گلم کفاف رنگی نه گلم پسند بویی
سر و برگ خود ندارم ز خیال روی و مویی
به تصور جمالش ز هزار فکر رستم
دل جمع من پریشان نشود به هیچ سویی
شده با بدان مصاحب چه فسون کنم ندانم
[...]
نه تلاش سیر گلشن، نه سر کنار جویی
نه هوای می پرستی، نه دماغ های و هویی
گل و سبزه جا نیابد ز هجوم تازگیها
به چمن اگر درآید، ز رخ تو رنگ و بویی
ز عبادت صراحی، مطلب نتیجه هرگز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.