پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاهی
اگر اتفاقت افتد، به فتادگان نگاهی!
ز غمت کجا گریزم که جهان گرفت حسنت
ز تو هم به تست، یارا، اگرم بود پناهی
شرف هلاک مابین، به دو بوسه جان نو ده
که گر این امید باشد، بزییم چندگاهی
چو فغان کنم به کویت، ز علی اللهم چه رنجی؟
در شه تهی نباشد ز نفیر دادخواهی
نکنی تو راه کوته بر ما و هر زمانی
به فنا رهم نماید اجل و دراز راهی!
به امید با تو ما را چو نرفت پیش کاری
پس از این چو نامرادان من و گوشه ای و آهی
چه دراز بود امشب که خیال بر سر آمد
بدمید صبح، لیکن چو به سر رسید ماهی
به یکی ز همنشینان سخن تو دوش گفتم
که تو دیده ای فلان راچو به سر سیه کلاهی
به جواب گفت خسرو تو کجا رسی به وصفش
نظری ز دور می کن به جمال پادشاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلتنگی خود سخن میگوید و به زیبایی و جذابیت معشوقش اشاره دارد. او از غم و اندوهی که به خاطر دوری معشوقش حس میکند، صحبت میکند و این احساسات را با بوسهها و نزدیکی به معشوق تسکین میدهد. همچنین، او به این نکته اشاره میکند که در طلب عشقش با مشکلات و موانعی مواجه است و هر بار که به یاد معشوق میافتد، دردی عمیق را احساس میکند. شاعر به دنبال راهی است تا به معشوق نزدیکتر شود، اما هر بار با ناامیدی و تلخی روبهرو میشود. در پایان به گفتگویی اشاره میکند که در آن درباره زیبایی و مقام معشوقش صحبت میشود و به وسعت عشق و دوری اشاره میکند.
هوش مصنوعی: پسرا و عزیزان، هر از گاهی اگر فرصتی پیش آمد، نگاهی به کسانی که در مشکلات هستند بیندازید!
هوش مصنوعی: کجا میتوانم از غمت فرار کنم وقتی که دنیا از زیبایی تو پر شده است؟ ای محبوب، حتی اگر پناهی هم بود، باز هم نمیتوانم از اندوهت دور شوم.
هوش مصنوعی: اگر قرار بر مرگ ماست، با دو بوسه جان تازهای به ما بده، زیرا اگر این امید باشد، میتوانیم مدتی را زندگی کنیم.
هوش مصنوعی: وقتی من در کوی تو فریاد میزنم، از کجا میدانم ای خداوند چه سختیهایی را تحمل میکنم؟ در این شهر، کسی نیست که صدای ناله و دادخواهی مرا بشنود.
هوش مصنوعی: نگذار که مسیر زندگیام کوتاه و آسان شود و هر لحظه، مرگ به سراغم نیاید و راهی طولانی پیش رو داشته باشم!
هوش مصنوعی: اگر به امید تو بمانیم و کاری پیش نرود، پس از این ما مانند کسانی خواهیم بود که نامراد هستند و تنها در گوشهای نشسته و آه میکشند.
هوش مصنوعی: امشب چقدر طولانی بود که افکارم به سراغم آمدند. صبح دمید، اما زمانی که به انتهایش رسید، ماه درخشان شد.
هوش مصنوعی: من به یکی از همنشینان گفتم که تو فلانی را دیدهای که کلاهی بر سر دارد و سر او تیره و تار است.
هوش مصنوعی: خسرو در پاسخ میگوید: تو کجا میتوانی به توصیف او بپردازی؟ از دور نگاهی به زیبایی پادشاهی بینداز.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهی
سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی
من اگر هزار خدمت بکنم گناهکارم
تو هزار خون ناحق بکنی و بی گناهی
به کسی نمیتوانم که شکایت از تو خوانم
[...]
بخدا که بزم ما را ز غم تو شامگاهی
نفروخت هیچ شمعی که نکشتمش بآهی
چه خوش آنکه میگذشتی سوی من بناز و کردی
چه تبسمی نهانی چه بلای جان نگاهی
منم آن شکار وحشی که ز تیر طعنه هرگز
[...]
َبه امید عذر خواهان ز نیاز عذر خواهی
که مسوز بیش از اینم به گناه بی گناهی
طلبد بهار بوست، ز نسیم صبحگاهی
سر آفتاب جوید ز تو زیب کج کلاهی
ز فروغ آفتابم نبود خبر که بی تو
چو دو زلف توست یکسان، شب و روزم از سیاهی
[...]
مگر از کمین حسنی شبخون زده سپاهی
که گذشته باز بر دل پی تازه نگاهی
سر آن بهشت گردم که درو ز جوش عصمت
جگر نسیم سوزد ز طپیدن گیاهی
صنمیست قاتل من که به عرصه گاه محشر
[...]
سحر است بر کمان نه دل را زتیر آهی
که زبرق آه دارد شب تیره صبحگاهی
گذرد چو تیر آرش زکسان بیک گشادن
بسحر اگر برآید زدل شکسته آهی
چو حکیم نخشب امشب زچه درون بحکمت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.