گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹

 

رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من

کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من

طایری بودم من و غوغای بال افشانیی

چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من

بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت

[...]

وحشی بافقی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۵

 

می دود حاجت به راه خواهش از دنبال من

همت استغنا همی آرد به استقبال من

صدر عزت قرب می جوید به من، دشمن کجاست؟

تا ببیند رتبه عشق بلند اقبال من

عزتی دارم که گر پا دیر در جنت نهم

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱۳

 

بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من

روی می مالد به خاک آیینه را تمثال من

بلبل من از حریم بیضه تا آمد برون

گل ز شبنم خیمه بیرون زد به استقبال من

نامرادی مطلب افتاده است در راه طلب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۰

 

بس که از دوران به سختی بگذرد احوال من

می زند بر سینه سنگ آیینه از تمثال من

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۸

 

اوج گیرد رتبة افتادگی از حال من

تیره‌بختی سر به گردون ساید از اقبال من

بس که در افتادگی‌ها گرد بر رویم نشست

خاک بر سر می‌کند آیینه از تمثال من

من به راه وصل پویان روز و شب چون آفتاب

[...]

فیاض لاهیجی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۰۲ - کاتب

 

دلبر کاتب که می داند سراسر حال من

خط روی اوست فردا نامه اعمال من

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۶

 

گر چنین در ضعف دایم بگذرد احوال من

مو برآرد دیدهٔ آیینه از تمثال من

با کدورت بسکه بگذشت از غمت احوال من

در گذشتن سایه در پی داشت ماه و سال من

گردهٔ تصویر برخیزد غبار از تربتم

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۴

 

بسکه ناموس وفا داردکمین حال من

هرکه بسمل گشت می‌بندد تپش دربال من

بیخودی در بال حیرت می‌رسد آیینه‌ام

می‌توان‌ کردن به رنگ رفته استقبال من

ساز پروازم هوای گلشن دیدارکیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۵

 

همچو بوی‌گل ز بس بی‌پرده است احوال من

می‌شود لوح هوا آیینهٔ تمثال من

داده‌ای مشتی غبارم را به باد اما هنوز

خاک می‌ربزد به فرق عالمی اقبال من

نکتهٔ سر بستهٔ موج‌گهر فهمیدنی‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

کی شود معلوم هر بیگانه‌ شرح حال من

دیگری جز دوست آگه نیست از احوال من

چون ز خویش آگه توانم گشت کز بخت سیاه

تار سازد خانه آیینه را تمثال من

مرغ تصویرم مرا در دل غم پرواز نیست

[...]

قصاب کاشانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۰

 

کله بست از مشک تر صبح همایون فال من

مهر دارد در گریبان حبذا اقبال من

کوکب مسعود ارم کاخترم در روز تافت

عید نوروز است گوئی روز و ماه و سال من

چند درهم بشکنی پیوسته آنزلف بخم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳ - اقبال من

 

تیره‌گون شد کوکبِ بختِ همایون‌فالِ من

واژگون گشت از سپهر واژگون اقبالِ من

خندهٔ بیگانگان دیدم نگفتم درد دل

آشنایا با تو گویم گریه دارد حالِ من

با تو بودم ای پری روزی که عقل از من گریخت

[...]

شهریار
 
 
sunny dark_mode