به آن امید که مطلب بر او شود روشن
شبان طور رود سوی وادی ایمن
به دست حسن بتان نیست غیر باد به دستت
که خوشه چین نبرد دانه ای از آن خرمن
زعجز و لابه به عاشق در او اثر نکند
که هست با تن سیمین دل بتان آهن
بعشق و رندی و مستی سمر شدم چکنم
نه زاهدم که بپوشم لباس شید بتن
بدست غیر مده لعل لب زبوالهوسی
نگین جم چکنی زیب دست اهریمن
مکن تو دست بگردن رقیب را زنهار
که خون عاشق مسکین بگیردت دامن
گمان مکن که گذاریم دامنت از دست
اگر تو دست فشانی و برکشی دامن
تو غنچه لب چه بزه کرده ای خدنگ نظر
چو گل شهید تو پوشد زخون خویش کفن
یاد زلف تو آشفته شب بود افزون
که شب غریب بود بیشتر بیاد وطن
بخبث نفس گنه کار من شکی نبود
بآب مدح علی لیک شسته ام سروتن
مگر که نافه چینم زخامه میریزد
که بوی مشک شنیدند مردمم ز سخن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و درگیریهای عاطفی اشاره دارد. شاعر به دلبری و زیباییهای معشوق اشاره میکند و نشان میدهد که عشق او بر دل و جانش اثر گذاشته است. او از تلاشهای بیثمر عاشقانه و گاهی ناکامیها سخن میگوید و به زیباییای که در دلبستگی و مستی عاشقانه وجود دارد، اشاره میکند. همچنین، شاعر نگران از خطراتی است که ممکن است عشق به همراه داشته باشد و بر این نکته تأکید میکند که در عشق، عاشق باید مراقب باشد تا او را به هلاکت نرساند. در پایان، احساسات عمیق و نابی که بر اثر عشق در وجودش به وجود آمده، به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: او به امید اینکه موضوع برایش روشن شود، مانند شبان به سوی درهای امن حرکت میکند.
هوش مصنوعی: به دست حسن، زیباییها و جذابیتها منحصراً در اختیار تو نیست، همانطور که باد نمیتواند خوشهای از مزرعه برداشت کند.
هوش مصنوعی: عشق و خواهشهای عاشقانه در دل او تاثیری ندارند، زیرا او با وجود داشتن یک قلب نرم و لطیف، با دلی آهنی و مقاوم است.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و شادی و مستی، خود را در حالتی قرار دادهام که نمیتوانم مانند زاهدان باشم و خودم را به ظاهری معمولی و ساده محدود کنم.
هوش مصنوعی: لطفاً لبهای زیبا و دلنشین خود را به دست دیگران نسپار، زیرا همچون نگینی ارزشمند در دست کسی که ناپاکی در دل دارد، خفت و زشتی پیدا میکند.
هوش مصنوعی: مواظب باش که به رقیب نزدیک نشوی، زیرا ممکن است بخون عاشق بیچاره آلوده شوی.
هوش مصنوعی: گمان نکن که اجازه میدهیم دامن تو از دست برود، اگر تو دستت را بگشایی و دامن را از خود دور کنی.
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، چه گناهی کردهای که نگاه تیرآسا به تو چون گل، به تیر عشق گرفتار شده و از خون خود برایت کفن ساخته است؟
هوش مصنوعی: یاد زلف تو در شب، باعث بیقراری بیشتری میشود، چرا که شب به تنهایی من افزونتر به یاد وطن میافتد.
هوش مصنوعی: هیچ شکی نیست که گناهکار بودن نفس من نتیجهای بد است، اما با آب مدح علی، خود را پاک کردهام.
هوش مصنوعی: مردم از سخن من بوی مشک را استشمام کردند، مگر اینکه من مانند یک بید مجنون، از موهایم عطرش را پخش کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن
بزن تیغ دلم را ، بتیغ غمزه مزن
چو جهد سلسله کردی ز بهر بستن من
روا بود ، بزنخ بر مرا تو چاه مکن
بس آنکه روز رخ تو سیاه کردم روز
[...]
خدای داند بهتر که چیست در دل من
ز بس جفای توای بیوفای عهدشکن
چو مهربانان در پیش من نهادی دل
نبرد و برد دلم جز به مهربانی ظن
همی ندانست این دل که دل سپردن تو
[...]
ز تاب عنبر با تاب بر سهیل یمن
هزار حلقه شکست آن نگار عهدشکن
چه حلقه ای ؟ که معلق نهاد دام بلا
چه عنبری ؟ که معنبر نمود اصل فتن
گهی ز نافۀ مشکست ماه را زنجیر
[...]
هوا همی بنکارد بحله روی چمن
صبا همی بطرازد بدر شاخ سمن
سمن شکفته فراز چمن چو روی صنم
بنفشه خفته بزیر سمن چو پشت شمن
زمین بخندد هر ساعتی چو چهره دوست
[...]
چرا نگرید چشم و چرا ننالد تن
کزین برفت نشاط و از آن برفت وسن
چنان بگریم کم دشمنان ببخشایند
چو یادم آید از دوستان و اهل وطن
سحر شوم ز غم و پیرهن همی بدرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.