گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۲۷

 

ماه را ماند که اندر صدرهٔ دیبا بود

ماه کاندر صُدرهٔ دیبا بود زیبا بود

عاشقان را دل به‌دام عنبرین کردست صید

صید دل باید چو دام از عنبر سارا بود

عنبر سارای او باشد نقاب لاله برگ

[...]

امیر معزی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

دیگرانرا عیش و شادی گرچه در صحرا بود

عیش ما هر جا که یار آنجا بُود آنجا بُود

هر دلی کز مهر آن مه روی دارد ذرّه یی

در گداز آید چو موم ار فی المثل خارا بود

سنبلت زانرو ببالا سر فرود آورده است

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳

 

آنجا که عشق آمد کجا پند و خرد را جا بود؟

در معرض خورشید، کی نور سها پیدا بود؟

رندیست کار بیدلان، تقوی شعار زاهدان

آری دلا هر کسوتی، بر قامتی زیبا بود

آنکس که آرد در نظر، روی چنان و همچنان

[...]

سلمان ساوجی
 

شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹

 

در دو عالم چون یکی دارندهٔ اشیا بود

هر یکی در ذات آن یکتای بی همتا بود

جنبش دریا اگر چه موج خوانندش ولی

در حقیقت موج دریا عین آن دریا بود

عقل کل موجود گشت اول به امر کردگار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷

 

آن چنان ذاتی نهان اندر صفت پیدا بود

جامع ذات و صفاتش نزد ما اسما بود

ز آفتاب حسن او عالم منور شد تمام

همچنان روشن بود مجموع عالم تا بود

نزد ما موج و حباب و قطره و دریا یکیست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

اگر ماهی از سنگ خارا بود

شکار نهنگان دریا بود

شیخ بهایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۰

 

بر دل بی آرزو زندان تن صحرا بود

چشمه سوزن به تار بی گره دریا بود

بر ندارد دانه در زیر زمین چشم از سحاب

خاکساران را نظر بر عالم بالا بود

خون همت را به جوش آرد لب خشک سؤال

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۱

 

دم زخواهش چون مصفا شد دم عیسی بود

دست چون شد از طمع کوته ید بیضا بود

هیچ روزن بی فروغ آفتاب فیض نیست

دیده سوزن به کار خویشتن بینا بود

در سواد شهر نتوان عشق را پوشیده داشت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۲

 

رزق هر کس چون صدف از عالم بالا بود

فارغ از چین جبین موجه دریا بود

از دو عالم در گذشتم تا شدم فرد از جهان

زور بر راه آورد چون راهرو تنها بود

محو گردد نقش هستی دل چو گردد صیقلی

[...]

صائب تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - وله

 

جشن میلاد شه دنیا و ما فیها بود

چرخ جان افشان زمین شادان جهان شیدا بود

باز پنداری کلیمی رب ارنی گوی شد

کز تجلی طور ایران سینه سینا بود

گرچه پشت آسمان برسجده کاخش دوتاست

[...]

جیحون یزدی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۸۹ - تاریخ تعمیر استانهٔ مرحوم حاج سیدمحمد باقر

 

آنکه این مسجد زیمن همتش بر پا بود

تا قیامت آستانش قبلهٔ دلها بود

زین بنا باشد صفای باطن بانی پدید

باطن جنت بلی از ظاهرش پیدا بود

کرده آباد اینجهان و آن جهان را زین بنآ

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode