باز عشقم کار بلبل میکند

بسکه او بر شاخ غلغل میکند

دیده نرگس نمی خسبد مگر

انتظار وعده گل میکند

جلوه خواهد کرد گل بر شاخ ازان

[...]

این خبر داری که من آن نیستم

با تو بر آن شرط و پیمان نیستم

ناز در باقی کن اکنون کان گذشت

ور چنان دانی تو چونان نیستم

من همی دانم که دیگر گونه

[...]

روز و شب در هجر او غم میخورم

وانده آن روی خرم میخورم

در صف دردی کشان درد او

صدقدح خوشخوش بیکدم میخورم

این قفاها بین که از دست غمش

[...]

تاکی این فریاد از دست دلم

نیست زین فریاد کردن حاصلم

تو چو سوسن ده زبانی بارهی

ورچه من باتو چو غنچه یکدلم

گفتی از دست غمم کس جان نبرد

[...]

ساعتی از عشق تو بی غم نیم

بیغم و اندوه تو یکدم نیم

صبر و دل و جان بتو دادم کنون

از همه محرومم و محرم نیم

این همه جان کنده ام از بهر وصل

[...]

لحظه آن سنبل از گل وا فکن

واتشی در پیر و در برنا فکن

پرتوی از نور رخسارت بتاب

غلغلی در عالم بالا فکن

زاب آن چاه زنخدان چو سیم

[...]

ای زگرد ماه مشگ آویخته

وی بگرد لاله عنبر پیخته

هرکجا عکس جمالت برفتاد

صورت صد یوسفست انگیخته

ای بسا دلهای جان افشان که هست

[...]

چشم من چون بخت تو ناخفته به

کار من چون زلف تو آشفته به

فنته دلهاست چشم مست تو

شاید ار خفته است فتنه خفته به

چندگوئی من چکردستم بگوی

[...]

دلبر اینک رفت ایدل خون گری

در غمش زابر بهار افزون گری

گرد سر یکچند چون گردون بگرد

وزغمش یکچند چون جیحون گری

گه گه اندر وصل او خنده زدی

[...]

مرحبا شادا زهی ای مه درآی

از کجا پرسیم بسم الله در آی

چشم بد از روی خوبت دور باد

سخت زیبا گشته خه خه درآی

روزها شد تا ندیدستم رخت

[...]