گنجور

عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود

 

گر تو می‌داری جمال یار دوست

دل بدان کایینهٔ دیدار اوست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاک‌دین

 

تو به پشتی زری با خلق دوست

داغ پهلوی تو بر پشتی اوست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت تاجری که از فروختن کنیز خود پشیمان شد

 

از قدم تا فرق نعمت‌های اوست

عرضه ده بر خویش نعمت‌های دوست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت پیرزنی که به ده کلاوه ریسمان خریدار یوسف شد

 

لیک اینم بس که چه دشمن چه دوست

گوید این زن از خریداران اوست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت درویش حق‌جو و راز و نیاز او

 

چون منی را کی بود آن مغز و پوست

تا چو اویی را تواند داشت دوست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که لات را به هندوان نفروخت و آنرا سوزاند

 

نفس چون بت را بسوز از شوق دوست

تا بسی جوهر فرو ریزد ز پوست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » حکایت شبلی که گاه مردن زنار بسته بود

 

سنگ و گوهر را نه دشمن شو نه دوست

آن نظر کن تو که این از دست اوست

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۳ - در نکوهش مفتی می‬فرماید

 

راه راه مصطفی و آل اوست

چون بدانستی برو کاین ره نکوست

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۸ - سلام الله یا غالب یا علی بن ابیطالب

 

نی محمّد گفت باب علم اوست

انّما در شأن حیدر خود نکوست

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۴۱ - قال النبی صلی الله علیه و آله: «انا مدینة العلم و علی بابها»

 

جان جانان آنکه در دل نور از اوست

دیده و جان نبی مسرور ازوست

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۶۵ - در پند پدر فرزند را

 

مغتنم دان خدمت یاران دوست

این روش از مردم دانا نکوست

عطار
 
 
۱
۲
۳
۲۵