عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها
ده برادر قحطشان کرده نفور
پیش یوسف آمدند از راه دور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غلامان عمید خراسان و دیوانهٔ ژندهپوش
دید آن خیل غلامان را ز دور
گفت آن کیستند این خیل حور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » سقایی که از سقای دیگر آب خواست
گفت ای ابلیس طبع پر غرور
در منی گم وز مراد من نفور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت عابدی که در زمان موسی مشغول ریش خود بود
مرد عابد دید موسی را ز دور
پیش او شد کای سپه سالار طور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت عابدی که در زمان موسی مشغول ریش خود بود
چون کلیم القصه شد بر کوه طور
بازپرسید آن سخن، حق گفت دور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت صوفیی که هرگاه جامه میشست باران میآمد
رشد باید مرد را در راه دور
تا نگردد از ره و رفتن نفور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محتسبی که مستی را میزد و گفتار آن مست
محتسب آن مرد را میزد به زور
مست گفت ای محتسب کم کن تو شور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت چوب خوردن یوسف به دستور زلیخا
چون زلیخا بانگ بشنودی ز دور
گفتی آخر سختتر زن ای صبور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی که از نبی اجازهٔ نماز بر مصلایی گرفت
چون نیامد بازکس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای نا صبور
عطار » منطقالطیر » بیان وادی طلب » گفتگوی شیخ ابوسعید مهنه با پیری روشنضمیر دربارهٔ صبر
دید پیری روستایی را ز دور
گاو میبست و ازو میریخت نور
عطار » منطقالطیر » بیان وادی استغنا » حکایت مریدی که از شیخ خواست تا نکتهای بگوید
آن مریدی شیخ را گفت از حضور
نکتهای برگوی شیخش گفت دور
عطار » منطقالطیر » بیان وادی حیرت » مادری که بر خاک دختر میگریست
کز کدامین گم شده ماندست دور
وز که افتادست زین سان نا صبور
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » حکایت پروانگان که از مطلوب خود خبر میخواستند
شد یکی پروانه تا قصری ز دور
در فضاء قصر یافت از شمع نور
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » حکایت پروانگان که از مطلوب خود خبر میخواستند
ناقد ایشان چو دید او را ز دور
شمع با خود کرده هم رنگش ز نور
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » حکایت مفلسی که عاشق پسر پادشاه شد و بدین گناه او را محکوم به مرگ کردند
زنده زان بودی گدای نا صبور
کان پسر گه گاه بگذشتی ز دور
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » سؤال پاکدینی از نوری دربارهٔ راه وصال
گفت ما را هر دو دریا نار و نور
میبباید رفت راه دور دور
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ
بر امیدی آمدیم از راه دور
تا بود ما را درین حضرت حضور
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » گفتهٔ مجنون که دشنام لیلی را بر آفرین همهٔ عالم ترجیح میداد
کی شود پروانه از آتش نفور
زانک او را هست در آتش حضور
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » حکایت خطی که برادران یوسف هنگام فروش او دادند
کور دل باد آنک این حال از حضور
قصهٔ خود نشنود چند از غرور
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » فی وصف حاله
ختم شد بر تو چو بر خورشید نور
منطق الطیر و مقامات طیور