عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درخواست پیغمبر (ص) از پروردگار که کار امتش را به او سپارد
تو چه مرد صدق و علم حیدری
مرد نفسی هر نفس کافرتری
عطار » منطقالطیر » داستان کبک » حکایت سلیمان و نگین انگشتری او
هیچ گوهر را نبود آن سروری
کان سلیمان داشت در انگشتری
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
همچو زلفم نِه قدم در کافری
زآن که نبود عشق، کار سرسری
عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » عزم راه کردن مرغان
تا کند در راه ما را رهبری
زانک نتوان ساختن از خودسری
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن
پیر با خود گفت با لاغر خری
چون برم راه اینت ظالم لشگری
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت صوفی و انگبین فروش
رحمت او بین که با پیغمبری
در عتاب آمد برای کافری
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتهٔ عباسه دربارهٔ روز رستخیز
چون تو دایم نفس سگ را پروری
کم نه آید از مخنث گوهری
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خواجهای که بایزید و ترمذی را در خواب دید
هر دو دادندم به سبقت سروری
پیش ایشان هر دو، کردم رهبری
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غلامان عمید خراسان و دیوانهٔ ژندهپوش
هرک دیدی روی آن یک لشگری
دل بدادی حالی و جان بر سری
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتهٔ بوعلی رودبار در وقت مرگ
من ترادانم، نه دین، نه کافری
نگذرم من زین، اگر تو بگذری
عطار » منطقالطیر » بیان وادی استغنا » بیان وادی استغنا
میجهد از بینیازی صرصری
میزند بر هم به یک دم کشوری
عطار » منطقالطیر » بیان وادی استغنا » گفتار یوسف همدان دربارهٔ عالم وجود
گر جهانی راه هر دم بسپری
گام اول باشدت چون بنگری
عطار » منطقالطیر » بیان وادی استغنا » حکایت مگسی که به کندو رفت و دست و پایش در عسل ماند
زانک تا با جان و بادل هم بری
مشرکی وز مشرکان غافلتری
عطار » منطقالطیر » بیان وادی حیرت » حکایت دختر پادشاه که بر غلامی شیفته شد و تحیر غلام پس از وصل در عالم بیخبری
از نکویی بود آن رشک پری
یوسف و چاه و زنخدان بر سری