خواجه عبدالله انصاری » صد میدان » میدان چهل و سیم رجاست
مرغ ایمانرا دو پر خوف و رجاست
مرغ را بیپر پرانیدن خطاست.

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
ای نگارین چون تو از خوبان کجاست
نیست کس را آنچه از گیتی تراست
قد و روی و زلف،سرو و ماه مشک
مشک، پیچان، ماه، تابان، سرو،راست
تا مرا مهر تو اندر دل نشست
[...]

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۳ - قوامی در حق عمادی گوید
«ای قوامی هر که چون تو نانباست
تا قیام الساعه فخر شهر ماست »
«گندم فضل خدای از بهر تو
کشته اندر دستگرد کبریاست »
«تخمش از تقدیس عرش ایزدیست
[...]

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۳ - قوامی در حق عمادی گوید
«ای قوامی هر که چون تو نانباست
تا قیام الساعه فخر شهر ماست »

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸ - در مدح موئتمن سرخسی
رتبت و تمیکن صدر موئتمن
همچو قدر و همتش بیمنتهاست
آفتابش در سخاوت مقتدیست
واسمان را در کفایت مقتداست
طبع شد بیگانه با آز و نیاز
[...]

جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
عشق تو همچون قضا فرمانرواست
وصل تو همچون قدر مشکل گشاست
لعل میگونت بسرخی میزند
سرخیش زانست کاندر خون ماست
عشق تو زرد کرد رنگ روی من
[...]

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴
راه عشق او که اکسیر بلاست
محو در محو و فنا اندر فناست
فانی مطلق شود از خویشتن
هر دلی که کو طالب این کیمیاست
گر بقا خواهی فنا شو کز فنا
[...]

عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
چون زمین بر پشت گاو استاد راست
گاو بر ماهی و ماهی در هواست

عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
عرش بر آبست و عالم بر هواست
بگذر از آب و هوا جمله خداست

عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلةامیرالمؤمنین علی رضی الله عنه
از دم عیسی کسی گر زنده خاست
او بدم دست بریده کرد راست

عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید
اختیار جمله شان گر نیست راست
اختیار جمع قرآن پس خطاست

عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت شفقت کردن مرتضی بر دشمن
مرتضی را شربتی کردند راست
مرتضا گفتا که خونریزم کجاست

عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت چوب خوردن بلال
آنک او در دست خاری مبتلاست
زو تصرف در چنان قومی خطاست

عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درخواست پیغمبر (ص) از پروردگار که کار امتش را به او سپارد
کار امت چون نه کار مصطفاست
کی شود این کار از حکم تو راست

عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان
چون بلیِّ نَفْس گردابِ بلاست
کی شود کارِ تو در گردابْ راست

عطار » منطقالطیر » حکایت بلبل » حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد
بر سر و روی تو خندیدن رواست
لیک در روی تو خندیدن خطاست

عطار » منطقالطیر » حکایت باز » حکایت پادشاهی که سیب بر سر غلام خود میگذاشت و آن را نشانه میگرفت
این همه حرمت که پیش شه تو راست
شرح ده کاین زرد رویت از چه خاست

عطار » منطقالطیر » حکایت باز » حکایت پادشاهی که سیب بر سر غلام خود میگذاشت و آن را نشانه میگرفت
ور چنان باشد که آید تیر راست
جمله گویندش ز بخت پادشاست

عطار » منطقالطیر » حکایت کوف » حکایت مردی که پس از مرگ حقهای زر او بازمانده بود
گفت آخر صورت موشت چراست
گفت هر دل را که مهر زر بخاست

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
آن دگر یک گفت تسبیحت کجاست؟
کی شود کار تو بیتسبیح راست؟
