گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

عشق تو همچون قضا فرمانرواست

وصل تو همچون قدر مشکل گشاست

لعل میگونت بسرخی میزند

سرخیش زانست کاندر خون ماست

عشق تو زرد کرد رنگ روی من

این نه عشقست ای پسر این کیمیاست

گفتی از تو جان و ازمن یک نظر

اینچنین اسراف کردن هم خطاست

محنت من دایم از دل خاستست

خشم تو باری ندانم کز چه خاست

گفتی ای بدعهد برگشتی ز ما

هم مرا بدعهد خوان فرمان تراست

رخ مگردان چون مرا بینی زدور

بی سبب اعراض نوعی از جفاست

چند گوئی صبر باید کرد چند؟

من ندانم صبر زندانت کجاست

 
 
 
خواجه عبدالله انصاری

مرغ ایمانرا دو پر خوف و رجاست

مرغ را بی‌پر پرانیدن خطاست.

مسعود سعد سلمان

ای نگارین چون تو از خوبان کجاست

نیست کس را آنچه از گیتی تراست

قد و روی و زلف،سرو و ماه مشک

مشک، پیچان، ماه، تابان، سرو،راست

تا مرا مهر تو اندر دل نشست

[...]

قوامی رازی

«ای قوامی هر که چون تو نانباست

تا قیام الساعه فخر شهر ماست »

«گندم فضل خدای از بهر تو

کشته اندر دستگرد کبریاست »

«تخمش از تقدیس عرش ایزدیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قوامی رازی
انوری

رتبت و تمیکن صدر موئتمن

همچو قدر و همتش بی‌منتهاست

آفتابش در سخاوت مقتدیست

واسمان را در کفایت مقتداست

طبع شد بیگانه با آز و نیاز

[...]

عطار

راه عشق او که اکسیر بلاست

محو در محو و فنا اندر فناست

فانی مطلق شود از خویشتن

هر دلی که کو طالب این کیمیاست

گر بقا خواهی فنا شو کز فنا

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۳۸ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه