حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۴
دل مَنِه بر دُنیی و اسبابِ او
زآنکه از وی، کَس وفاداری ندید
کَس عسل بینیش از این دُکّان نخورد
کَس رُطَب بیخار از این بُستان نچید
هرکه ایّامی چراغی برفروخت
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸
ساقیا برخیز و دَردِه جام را
خاک بر سر کن غمِ ایّام را
ساغرِ مِی بر کَفَم نِه تا ز بَر
بَرکِشَم این دلقِ اَزرَقفام را
گرچه بدنامیست نزد عاقلان
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶
دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث
در بهایِ بوسهای جانی طلب
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳
روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد
کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد
گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷
شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
هر کجا آن شاخِ نرگس بِشْکُفَد
گُلرُخانَش دیده نرگس دان کنند
ای جوانِ سَروقَد، گویی بِبَر
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸
ای رُخَت چون خُلد و لَعلَت سَلسَبیل
سَلسَبیلت کرده جان و دل سَبیل
سبزپوشانِ خَطَت بر گِردِ لب
همچو مورانند گِردِ سَلسَبیل
ناوَکِ چشمِ تو در هر گوشهای
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳
دَردَم از یار است و درمان نیز هم
دل فدایِ او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کاو به قصدِ خونِ ما
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹
ما زِ یاران چَشمِ یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
تا درختِ دوستی بَر کِی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفتوگو آیینِ درویشی نبود
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸
نوش کن جامِ شرابِ یک منی
تا بِدان بیخِ غم از دل برکَنی
دل گشاده دار چون جامِ شراب
سر گرفته چند چون خُمّ دَنی
چون ز جام بیخودی رطلی کشی
[...]
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۶
رهروان را عشق بس باشد دلیل
آب چشم اندر رهش کردم سبیل
موج اشک ما کی آرد در حساب
آن که کشتی راند بر خون قتیل
بی می و مطرب به فردوسم مخوان
[...]
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲۵
ای ز شرم عارضت گل کرده خوی
بر عرق پیش عقیقت جام می
ژاله بر لاله است یا بر گل گلاب
یا بر آتش آب یا بر روت خوی
میشد از چشم آن کمان ابرو و دل
[...]