میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة » ۳ - النوبة الثالثة
تا کی از دار الغروری سوختن دار السرور
تا کی از دار الفراری ساختن دار القرار
ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار
وی خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش از آن کین جان عذرآور فروماند ز نطق
[...]
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة » ۱ - النوبة الثالثة
یا رب ار فانی کنی ما را بتیغ دوستی
مر فرشته مرگ را با ما نباشد هیچ کار
هر که از جام تو روزی شربت شوق تو خورد
چون نماند آن شراب او داند آن رنج خمار
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۴ - النوبة الثالثة
ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار
وای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش از ان کین جان عذر آور فروماند ز نطق
پیش از ان کین چشم عبرت بین فروماند ز کار
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۵- سورة الملائکة- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة
ای دل ار عقبیت باید چنگ ازین دنیا بدار
پاک بازی پیشه گیر و راه دین کن اختیار
پای بر دنیا نه و بردوز چشم نام و ننگ
دست در عقبی زن و بربند راه فخر و عار
چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی
[...]
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۵- سورة الملائکة- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة
نیست عشق لا یزالی را در ان دل هیچ کار
کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار
هر که در میدان عشق نیکوان گامی نهاد
چار تکبیری کند بر ذات او لیل و نهار
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۰- سورة المؤمن- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة
طیلسان موسی و نعلین هارونت چه سود
چون بزیر یک ردا فرعون داری صد هزار
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۰- سورة المؤمن- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة
آن سیاهی کز پی ناموس حق ناقوس زد
در عرب بو اللیل بود اندر قیامت بو النهار
باش تا کلّ یابی آنها را که امروزند جزو
باش تا گل بینی آنها را که اکنونند خار
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۰- سورة المؤمن- مکیة » ۳ - النوبة الثالثة
تا کی از دار الغروری سوختن دار السرور
تا کی از دار الفراری ساختن دار القرار
در جهان شاهان بسی بودند کز گردون ملک
تیرشان پروین گسل بود و سنان جوزا گذار
بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ
[...]
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۵- سورة القیمة- مکیة » النوبة الثالثة
سوف تری اذا انجلی الغبار
أ فرس تحتک ام حمار
تا کی از دار الغروری سوختن دار السّرور
تا کی از دار الفراری ساختن دار القرار
باش تا از صدمه صور سرافیلی شود
[...]
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۳۲ - ۴۰ - النوبة الثالثة
تا هوای نفس تو در راه دین دارد قرار
همت اندر راه بند و گام زن مردانه وار
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی » بخش ۵ - در ستایش امیرالمومنین ابی منصور سبکتکین عضدالله
ای بیک حمله گرفته ملک عالم در کنار
آفتاب خسروانی سایه پروردگار
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الحمامة المطوقة و الجرذ والغراب والسلحفاة والظبی » بخش ۱۶
پای بر دنیا نه و بر دوزخ چشم نام و ننگ
دست در عقبی زن و بر بند راه فخر و عار
نظامی عروضی » چهارمقاله » مقالت دوم: در ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر » بخش ۶ - حکایت چهار - فرخی سیستانی
چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بی قیاس
بید را چون پر طوطی برگ روید بی شمار
دوش وقت صبحدم بوی بهار آورد باد
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷
سرو سیمینی و سیمین سرو را یاقوت بار
جزع من بی سیم و بی یاقوت تو یاقوت بار
گرنه قوت از دیده یاقوت بار من گرفت
پس چرا آورد سیمین سرو تو یاقوت بار
سرو و یاقوتت چو قوت از دیده من یافتند
[...]
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - درمدح سلطان بهرام شاه غزنوی گوید
هفته دیگر بسعی ابر مروارید بار
آورد شاخ شکوفه عقد مروارید بار
گاه باد از عارض سنبل برانگیزد نسیم
گاه ابر از طره شمشاد بنشاند غبار
خطه باغ از ریاحین سبزتر از خط دوست
[...]
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در راه مکه در مدح امیر فخرالدین گوید
من به راه مکه آن دیدم ز فخر روزگار
کز پیمبر دید در راه مدینه یار غار
هم یکی از معجزات ظاهر پیغمبر است
این کرامتهای گوناگون فخر روزگار
روز آدینه که از بغداد پی بیرون نهاد
[...]
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷
ای چراغ خلد ازین مشکوةمظلم کن کنار
تو شوی نور علی نور که لم تمسسه نار
نیل برکش چشم بد را و سوی روحانیان
پای کوبان دسته گل بر برین نیلی حصار
قدسیان دربند آن تا کی برآیی زین نهاد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۰
عاشقی در خشم شد از یار خود معشوق وار
گازری در خشم گشت از آفتاب نامدار
وانگهان چون گازری از گازران درویشتر
وانگهان چون آفتابی آفتاب هر دیار
ناز گازر چون بدید آن آفتاب از لطف خود
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۱
عرض لشکر میدهد مر عاشقان را عشق یار
زندگان آن جا پیاده کشتگان آن جا سوار
عارض رخسار او چون عارض لشکر شدست
زخم چشم و چشم زخم عاشقان را گوش دار
آفتابا شرم دار از روی او در ابر رو
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۴
مطربا در پیش شاهان چون شدستی پرده دار
برمدار اندر غزل جز پردههای شاهوار
بندگانشان دلخوشان و بندگیشان بینشان
خوانهاشان بیخمیر و بادههاشان بیخمار
دیده بینای مطلق در میان خلق و حق
[...]