امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱ - تتبع میر
میرود سرو من و رفتار میماند به دل
وز گل رخسار او صد خار میماند به دل
جان چو از تن شد برون در دل نمیماند فغان
در فراق او فغان زار میماند به دل
نیشهای تیر هجرانش ز بهر یادگار
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱ - تتبع مخدوم
باز در دیر مغان آه و فغان آوردهام
عالمی را از فغان خود به جان آوردهام
از گناه توبه با زنار گبر خویش را
دست و گردن بسته در دیر مغان آوردهام
هرچه میخواهی به این رسوا بکن ای مغبچه
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴ - تتبع خواجه
کنج تاریک غمت را تا به کی مسکن کنم
باشد از شمع رخت آن خانه را روشن کنم
گر توان کردن می گلرنگ در کوی تو نوش
خار در چشمم اگر یاد گل و گلشن کنم
دشمن جان خودم کز تو به لاف دوستی
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷ - تتبع شیخ کمال
گفت راهم را بروب آن سیمبر گفتم به چشم
گفت دیگر ره بزن آبش دگر گفتم به چشم
گفت اگر روزی ز زلف دور ماندی و جدا
گریه میکن ز اول شب تا سحر گفتم به چشم
گفت اگر بر یاد لعلم باده گلگون خوری
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰ - مخترع
گرچه دوش از داغ هجران آتشین تب داشتم
سوز این آتش فزونتر بود کامشب داشتم
درد و ضعفم هر دو مهلک بود گر میآمدی
پرسه را اسباب جان دادن مرتب داشتم
از تو و خود در زمان هجر و ایام فراق
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱ - تتبع خواجه
چون بیاد لعل او میل می گلگون کنم
ساغر دوران ز خوناب جگر پر خون کنم
از پی دفع خمار مفلسان میکده
گر ندارم وجه می سجاده را مرهون کنم
طرح آبادی به می گر افکنم باشد چنانک
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶ - تتبع خواجه
بر در دیر مغان هرروز خدمت میکنم
صد تفاخر زین شرف بر اهل دولت میکنم
پیر دیرم گر به هر عمری دهد یک جام می
سالها از مستی آن باده عشرت میکنم
تا ندانندم که از عشق که مجنونم چنین
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷ - تتبع خواجه
در خرابات ار شبی میل قدح کمتر کنم
عذر آن را روزها اندر سر ساغر کنم
خواهم از داغ جفا وز زخم گردون لالهوار
خاک و خون بر سر کنم وز خاک و خون سر بر کنم
تا که در آتشگه دیر مغانم شعلهسان
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶ - در طور مخدوم
من هلاک از هجر و آن مه دلستان دیگران
زنده بودن کی توان ممکن به جان دیگران
حال خود را کی بود خود عرضه دارم زان که هست
اعتمادم بیش بر شرح و بیان دیگران
باشدم صد گونه تهمت وه که رنجورند خلق
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷ - مخترع
هست الف گفتیم آن بالا برید از ما سخن
پیش آن بدخوی نتوان گفت الف بالا سخن
یک سخن گوید ز وصلم با هزاران انتظار
گرچه ناید زو در آئین وصال الا سخن
مرده بودم یک سخن گفتی و جانم تازه شد
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶ - اختراع
نیست در دیر مغان بدمست بیباکی چو من
از گریبان تا به دامن پیرهنچاکی چو من
آنچنان کاندر کمال حسن پاکی چون تو نیست
یافت نبود در کمال عشق هم پاکی چو من
غم چو نبود از غم عشقت به عالم صعبتر
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹ - تتبع خواجه حسن
چون شده شرمنده روی آفتاب از روی تو
باشد آن پوشیدنش رو در سحاب از روی تو
گل اگر نبود رخت پس وقت تعجیل خرام
از عرق بهر چه ریزان شد گلاب از روی تو
لعل و رویت را چو دیدم گشتهام مست خراب
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰ - تتبع میر وفایی
هست رویت چون گل و خال لبت بالای او
چون حریر آل کز عنبر بود تمغای او
مرغ دل را زان به سوی گلشن وصلت هواست
تا نگردد رنجه خاک آن چمن در پای او
با قبای لاله گون در جلوه شد گویا که آب
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷ - تتبع سلطان حسینی
از من آواره در کویت فغانی مانده
بی نشانی رفته و از وی نشانی مانده
خان و مان در کوی تو درباختم بنگر کنون
خان و مان گمگشته و بیخانمانی مانده
گرچه مردم در سر کوی وفا اینهم بس است
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹ - مخترع
ای شب غم چند در هجران یارم میکشی
زنده میدارم ترا بهر چه زارم میکشی
خونم ای گردون بحل بادت اگر از روی لطف
زیر پای رخش آن چابکسوارم میکشی
اختیارم نیست در جان دادن اندر پیش تو
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۲ - عین الحیات
حاجبان شب چو شادروان سودا افکنند
جلوه در خیل بتان ماه سیما افکنند
صد هزاران کرم شبتاب از شبستان سپهر
لمعها بر پرده شبگون غبرا افکنند
هر زمان صد گونه اشکال بدیع از کلک صنع
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۳ - تحفة الافکار
آتشین لعلی که تاج خسروانرا زیورست
اخگری بهر خیال خام پختن در سرست
شه که یاد از مرگ نارد زوست ویرانی ملک
خسرو بی عاقبت خسر بلاد و کشورست
قید زینت مسقط فرو شکوه خسرویست
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱
ز آشنایان آن قدر رنج و الم دیدم که نیست
میل آن اکنون که با خود نیز باشم آشنا
دل خراش و جان عنا بیند از ایشان گوئیا
هست یک نصف از خراش دل دگر نصف از عنا
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۶
هر کرا گفتی انیس و ساختی مأیوس طبع
از غمش صد داغ بر جان جفاکش بوده است
انس با هر کس گرفتم سوخت جانم را ز جور
سهو کردم آنکه گفتم انس آتش بوده است
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۳
گر کسی یار موافق دارد ای دل باک نیست
گر ز دوران مخالف خان زاری باشدش
در دو غم نبود کسی را از جفای دهر اگر
درد را همدرد و غم را غمگساری باشدش