گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

چون شده شرمنده روی آفتاب از روی تو

باشد آن پوشیدنش رو در سحاب از روی تو

گل اگر نبود رخت پس وقت تعجیل خرام

از عرق بهر چه ریزان شد گلاب از روی تو

لعل و رویت را چو دیدم گشته‌ام مست خراب

مست از لعلت شدم لیکن خراب از روی تو

شمع رویت در شبستان دید چون مرغ دلم

سوخت چون پروانه با صد اضطراب از روی تو

رو نمودند انجم گردون چو افکندی نقاب

کی نماید آن زمان کفتد نقاب از روی تو

می به رویت نوشم ای ساقی که هرگز نبودم

ذوق می عکس ار نیفتد در شراب از روی تو

فانی از جان شد حسن را بنده‌ای به زانکه گفت

«ای منور گشته روی آفتاب از روی تو»

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode