گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

جذبه‌ها زین کوشش بی‌بال و پر دیدیم ما

کعبه و بتخانه را در یک سفر دیدیم ما

هجر ما آیینه وصل است و بعد آیین قُرب

هر قدر شد دور آن را بیشتر دیدیم ما

از غبار ما بهار چشم حیران می‌چکد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

خار و گل را جوش یک پیمانه می‌دانیم ما

سبزه بیگانه را افسانه می‌دانیم ما

خو به الفت کرده را بیگانه می‌دانیم ما

سایه دیوانه را دیوانه می‌دانیم ما

در ریاضی کز خرامت شمع مینا روشن است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

در محبت از جنون امداد می خواهیم ما

دام داریم از خدا صیاد می خواهیم ما

در تمنای تو ناز صد گلستان می کشیم

خنده از گل جلوه از شمشاد می خواهیم ما

گرچه از چشمش نگاه گرم هم در آتش است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

سرو شوخ من بیا تنها بیا غافل بیا

مستم و بسیار مشتاقم به جان و دل بیا

پایمالت گر شود گل داغ می سوزم ز رشک

چون به بزم دیده می آیی ز راه دل بیا

خاطرم نازکتر است از شیشه می دانی تو هم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

عارضت گلدسته باغ نظر دارم بیا

انتظارت بیشتر از بیشتر دارم بیا

بی تماشای رخت گلدسته بند حسرتم

جان به لب خون در جگر گل در نظر دارم بیا

صبح محشر را نمکسود جراحت می کنم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

آنچه از ما می کشد حیرانی ما روز و شب

کی خجالت می کشد از دست سودا روز و شب

عکس او طفلانه با آیینه بازی می کند

چون گرفت آرام در چشم و دل ما روز و شب

هرزه گرد است آسمان یکدم نمی گیرد قرار

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

می‌پرستی می‌دهد یادم نوای عندلیب

غلغل میناست در گوشم صدای عندلیب

عشق با معشوق یاران مصاحب کافری است

آشنای گل نگردد آشنای عندلیب

یاد او در خاطرم گل سینه گلزار وفا

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

عشق نیرنگ تغافل با دل بیتاب ریخت

همچو گرد سرمه از چشم غزالم خواب ریخت

از شکست خاطر ما عشق نقصانی نکرد

گرد این ویرانه گل در دامن سیلاب ریخت

دید تا دیوانه خود را ز موج آشفته موی

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

صفحه افلاک سرلوح کتاب غفلت است

نسخه ایام طومار حساب غفلت است

می توان گلهای رنگین چید از بزم جهان

ذره تا خورشید سرمست شراب غفلت است

پرسش بیدار دل توفیق آگاهی بس است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

ناله از دل بی خیال گلعذاری بر نخاست

درگلستان تا گلی ننشست خاری بر نخاست

در محیط عشق سرها رفت بر باد فنا

غیر موج تیغ از این دریا بخاری بر نخاست

جز خیال او که سر زد از کنار خاطرم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

بسکه از رشک سرشکم خاطر دریا پر است

از دل آب گهر تا غنچه دلها پر است

دختر رزخونی عیش و ملالم گشته است

کی دلم خالی شود در بزم تا مینا پر است

جلوه بسیار است خضر رهبری در کار نیست

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

گر به دست آید گل داغ از گلستان خوش‌تر است

بر خورد گر زخم ناسور از نمکدان خوش‌تر است

در نظر حسن پری دارد تماشای نهان

وادی حسرت ز طرف نرگسستان خوش‌تر است

می‌کند چون نقش پای دل گلی در آستین

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

گر شب وصل تو بی مهتاب باشد بهتر است

دیده شور فلک در خواب باشد بهتر است

صبح نا محرم اگر در خواب باشد بهتر است

موج می پروانه مهتاب باشد بهتر است

حیرت خاموشیم رسوای عالم می کند

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹

 

موم شمع کشته از دل چون شد آهن بهتر است

خانه زاد شوخ از فرزند بودن بهتر است

برق تازان را غبار اینجا حصار آهن است

گر شوی در نیستی پنهان ز جوشن بهتر است

بهتر از صد دل وفای تازه یک جو از قدیم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

بسکه سودای تماشای تو پنهان در سر است

هر سر موی مرا پرواز مژگان در سر است

از دل آرام سیماب جنون پرداز من

چشمه آیینه را آشوب توفان در سر است

جذبه بی اختیارم تا کجا خواهد کشید

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

هر نفس جزو پریشان کتاب دیگر است

هر خراش سینه بیت انتخاب دیگر است

دشت را دریا کند اشک نفس دزدیدگان

نقش هر پایی در این دریا حباب دیگر است

ما فلک سیریم از ما دوری منزل مپرس

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

الفت آباد محبت را خراج دیگر است

گریه را سوز دگر غم را رواج دیگر است

مسند جم تکیه گاه گرد نسیان است و بس

پادشاه بیکسی را تخت و تاج دیگر است

عاشق بیچاره گه پروانه گاهی بلبل است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

قفل غم بهر گشاد دل کلید دیگر است

نا امیدان را به نومیدی امید دیگر است

عالم می وسعتی دارد که در هر گوشه ای

جام نوروز دگر پیمانه عید دیگر است

گرمی هنگامه دل از زیان و گوش نیست

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

جبهه تسلیم جان را سجده گاه دیگر است

دیده آیینه دل را نگاه دیگر است

گو مشو بیدار از خواب قیامت رستخیز

محشر ما گردش چشم سیاه دیگر است

با شهید خویش آن چشم تغافل کیش را

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

نی همین نقش پی شوق جنون پیما دل است

شبنم خاری که می بینی در این صحرا دل است

جای حاصل آرزوی تشنه خرمن کرده ایم

قطره باران ابر ناامیدی ها دل است

با هجوم آرزو شوق سبکرو چون کند

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۲
sunny dark_mode