گنجور

 
اسیر شهرستانی

قفل غم بهر گشاد دل کلید دیگر است

نا امیدان را به نومیدی امید دیگر است

عالم می وسعتی دارد که در هر گوشه ای

جام نوروز دگر پیمانه عید دیگر است

گرمی هنگامه دل از زیان و گوش نیست

راز داران تو را گفت و شنید دیگر است

دید اگر داری چراغ از دور روشن می کنی

تیره بختی مشرق روز سفید دیگر است

سرگرانش دیده ای هشیار کی یابی اسیر

هر نگاه تلخ او جام نبیذ دیگر است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode