گنجور

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۸ - در مدح حضرت موسی بن جعفر(ع)

 

ای ز شور نشئه دنیای فانی سرگران

سرگران از ساغر سودای صهبای جهان

از جهالت سود را بنموده سودا با زیان

بشنوی تا الرحیل همرهان از کاروان

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۸ - در مدح حضرت موسی بن جعفر(ع)

 

آنکه داند از طبیعت اصل بود کن فکان

می‌کند این کار صنع کردگار لامکان

حرق را از نار بیند غرق از آب روان

قطع را از آهن و از معده هضم آب و نان

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۰ - در استغاثه به حضرت امام زمان ارواح العالمین له الفداء

 

گرچه تاخیر اوفتاد عمر از تقاضای جهان

تا فتادی در کند فتنه آخر زمان

اینکه بینی منقلب گردید وضع کن فکان

«ان بعدالعسریسراً» را کند خاطرنشان

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۰ - در استغاثه به حضرت امام زمان ارواح العالمین له الفداء

 

ای نگهدار زمین وای قوام آسمان

دادخواهی کن برای دوستان از دشمنان

دوستان را همچو سبطی بین ذلیل قبطیان

پیشکش بننموده حاضر دوستان بهر تو جان

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۰ - در استغاثه به حضرت امام زمان ارواح العالمین له الفداء

 

هر کجا باشد گلستانی به گلزار جهان

صدهزاران خار پای هر گلی دارد مکان

خار را از بهر گل جا می‌دهد در بوستان

آبیاری بهر گل از خارساز دباغیان

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۳ - مصیبت حضرت امیرالمومنین(ع)

 

چون به سوی طور سینا ساختند او راروان

مجتبی با خامس آل عبا بر سر زنان

شد سوار باوقاری آشکارا و عیان

کرد براشان سلام و گفت با حسن بیان

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۰ - در مصیبت غریب الغربا(ع)

 

آن سیه دل زهر قاتل ساخت در انگور پنهان

شعله زد از پدت آن زهر اندر خلق امکان

حجت حق را به زهر کینه در ملک خراسان

درغریبی کشت تا روز جزا گبر و مسلمان

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۰ - در مصیبت غریب الغربا(ع)

 

بر کنیز مادر خود فضه داد اینگونه فرمان

کز پی تسکین قلب من برو سوی نیستان

گو بشیر ای شیر اندر نینوا نبود مسلمان

یاری پیغمبر خود کن بیا کز آل‌سفیان

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۴ - در مدح صدیقه طاهره سلام الله علیها

 

یا دل پر خون ز جور محنت آباد جهان

مرغ روحش بال بگشود از جهان سوی جنان

شد به خاک تیره در شب نازنین جسمش نهان

برد ارث محنت او زینب بی‌خانمان

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی) » شمارهٔ ۸ - در شکایت زمانه و استغاثه به امام عصر(عج)

 

آرزوی دیدنت دارند جمعی دوستان

گرچه نبود حضرتت را دوستی اندر جهان

گر ترابد دوستانی از چه می‌گشتی نهان

ای صفاتت همچو ذات حضرت باری عیان

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی) » شمارهٔ ۸ - در شکایت زمانه و استغاثه به امام عصر(عج)

 

آمد اندر قتلگهچون زینب بی‌خانمان

کرد جابر روی نعش شهریار انس و جان

گفت یا رب کن قبول این کشته در خون طپان

سوی جدش کرد رو پس با دو صد آه و فغان

صامت بروجردی
 

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - فی تهنیة مولود السلطان خلّد الله ملکهُ

 

عید مولود شهنشاه ملایک پاسبان

باد مسعود و مبارک بر خدیو کامران

شرزه شیر بیشهٔ مردی حسام السلطنه

آنکه تیغش سرفشان است و سنانش جان ستان

شهریار راستین و میر دریا آستین

[...]

الهامی کرمانشاهی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

سبحه را دیشب بشیخ شهر بردم ارمغان

جان و ایمان را نثار حضرت پیر مغان

شیخ شهر ار برد تسبیح از کف من باک نیست

بعد از این زنار بندم از دل و جان بر میان

من ندانم جز زیان سودی در این بازار زهد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۲۱ - نامهای بروج به پارسی

 

آن ده و دو کوشک کامد خانه سیارگان

بره و گاو و دو پیکر باشد و خرچنگ دان

شیر و خوشه پس ترازو کژدم است آنگه کمان

بعد از آن بزغاله را با دول و ماهی باز خوان

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۶

 

شبروی گر هست ماه است آن هم اندر آسمان

سرکشی گر هست سروست آن هم اندر بوستان

ادیب الممالک
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۲

 

رحم کی دارد دو ابرویت ز قتل مردمان

خنجر مژگان تو صد رخنه زد با قلب و جان

می‌رباید هوشم از سر مردم چشمت چنان

می‌کشد زنار زلفت دین ز دستم هر زمان

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۴

 

با کدامین گفتگو وصف تو را سازم بیان؟!

از زبان ذره نآید مدح خورشید جهان!

بس که ممتازی ز خوبان همچو مه از اختران

لب‌شکر دندان‌گهر گل‌پیرهن ابروکمان

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۶ - بر غزل بیدل

 

شهره با ظلم تو همچون عدل با نوشروان

کم نکردی ظلم را بسیار کردیم امتحان

ای خیال چشم مستت ساغر پیر و جوان

غیر جرم عشق در آزار ما آزادگان

طغرل احراری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۹۱ - )

 

ای برادر من ترا از زندگی دادم نشان

خواب را مرگ سبک دان مرگ را خواب گران

اقبال لاهوری
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
sunny dark_mode