کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲ - وله ایضا
دی چو بشنیدم که کرد از ناگهان اسبت خطا
شد دل من کوفته چون پهلویت زین ماجرا
از طریق سرزنش با اسب گفتم کز خری
خواجه را از خود جدا کردی، خطا کردی چرا؟
اسب گفتا من برو از مادر او وز پدر
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۶۴ - ایضاً له
ای خداوندی که پیرامون حصن سرّ غیب
جز ز شه دیوار تدویر دواتت باره نیست
بی جواز رای شهر آرای و عزم ثابتت
بر فراز بام گردون جنبش سیّاره نیست
سنگ بر دل بست کان از عشق زر در عهد تو
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۵۲ - وله ایضا
از رضی الملک الحق شرمساری حاصلست
بس که اندر حقّ من لطف و کرمها میکند
لیک تا فصل خزان آغاز دم سردی نهاد
گوییا کآن دم سرایت با تن ما میکند
در خوی خجلت غرق گردد سراپایم همی
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۵۵ - وله ایضا
دور گردون با همه کس بدفعالی میکند
خاصه با ما قصدهای لاابالی میکند
نیست از ما منقطع اسباب ناکامی از آنک
جو رها چون دورها هم بر توالی میکند
دست او بالاست، بر وی هیچکس را دست نیست
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۵۷ - ایضا له
خواجه در تحسین فزاید چون ببیند کز پیش
شاعران در گفتگوی نغز با زاری کنند
منعمی بایست تا مرخواجه را یادآورد
آْن که ممدوحان بجز تحسین دگر کاری کنند
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۵۲ - وله ایضا
من بر آن بودم کزین پس منصب صدر کبیر
گوشوار گوش سازم طوق این گردن کنم
چون به سعی او بود ادرار و مرسومم روان
خدمت دربانی ار فرمایدم کردن کنم
چون طمع کردست در ادرار و در مرسوم من
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۷۳ - ایضا له
مجلس سامیّ مجد الدّینی ای کان هنر
چونی از رنج و صداع و زحمت بسیار من
چون ز من هرگز ندید آزار طبع نازکت
بی سبب شاید که جوید طبع تو ازار من؟
تو به دفع کار من مشغول و من فارغ که خود
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۸۴ - ایضاً له
ای خداوندی که هر ساعت دل و دست ستم
بشکند از عدل تو چون شکّر از گفتار تو
آرزو ها را بمهر او بجنبد دل زجای
چون ز زیر لب بنالد خامۀ بیمار تو
گرچه خورشید از شعاعش مینهد پیوسته خار
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۹۴ - ایضا له
ای همه انصاف عالم تعبیه در حکم تو
جور من از حد گذشت ، انصاف جان من بده
چون همی بخشی همه چیزی گناه من ببخش
چون بدادی هر چه در عالم، امان من بده
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۳۰۶ - وله فی صفة القحط و التماس الغلّه
ای خداوندی که اندر خشک سال قحط جود
پخته شد از آب انعام تو نان گرسنه
زآنکه تو مشهور آفاقی بنان دادن چو صبح
سر بدر گاهت نهادست آسمان گرسنه
سیل انعام تو هردم دروثاق سایلان
[...]