دی چو بشنیدم که کرد از ناگهان اسبت خطا
شد دل من کوفته چون پهلویت زین ماجرا
از طریق سرزنش با اسب گفتم کز خری
خواجه را از خود جدا کردی، خطا کردی چرا؟
اسب گفتا من برو از مادر او وز پدر
مهربان تر نیستم آخر چه می گویی مرا؟
نه ز پشت انداخت او را در بترجایی پدر
نه بگاه حمل مادر کرد بروی هم خطا
من خطا این کرده ام کورا نشد یکبارگی
همچو پایش از رکاب آن لحظه سر از تن جدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به خطای ناگهانی اسب اشاره میکند و از او گلهمند است. دل او به شدت آزرده شده و در پی سرزنش اسب است که چرا خواجه (سوار) را از خود جدا کرده. اسب در پاسخ توضیح میدهد که او نه از مادر و نه از پدر خود مهربانتر است و در حقیقت هیچ کس را به عمد نمیاندازد. اسب اشاره میکند که خطای او یکبارگی نبوده و به خاطر شرایط پیش آمده بوده که باعث افتادن سوار شده است.
هوش مصنوعی: دیروز وقتی شنیدم که ناگهان اسب تو به خطا رفت، دل من از این ماجرا به شدت آزرده و ناپسند شد، مثل اینکه به سینهام کوبیده باشند.
هوش مصنوعی: به وسیله انتقاد از اسب به او گفتم که چرا خواجه را از الاغ دور کردی، این کار اشتباه بود.
هوش مصنوعی: اسب گفت: من از مادرم و پدرم که مهربانتر نیستم، پس چرا این حرفها را درباره من میزنی؟
هوش مصنوعی: او نه از جانب پدرش به کناری انداخته شده و نه در دوران بارداری مادرش به خطا برآمده است.
هوش مصنوعی: من در واقع یک اشتباه مرتکب شدم و نتوانستم او را به یکباره از حالت ناپیوستگی خارج کنم، مانند اینکه پایش ناگهان از رکاب جدا شده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم
ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا
از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم
گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا
کشه بربندی گرفتی در گدائی سرسری
[...]
پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا
پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو
کآرزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا
پادشا گشت آرزو بر تو ز بیباکی تو
[...]
تا دل من در هوای نیکوان گشت آشنا
در سرشک دیده ام کرد این دل خونین شنا
تا مرا بیند بلا با کس نبدد دوستی
تا مرا بیند هوی با کس نگردد آشنا
من بدی را نیک تر جویم که مرد مرا بدی
[...]
شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن
[...]
ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا
در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا
از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت
شاه پیروز اختری و خسرو فرمانروا
پادشاهی یافته است از نام تو عز و شرف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.