گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - صاحب را به داشتن دو فرزند به نام محمود و مسعود تهنیت گوید

 

چون بهاء الدین اعز را شاخ عزت بارور شد

شکر آن نعمت به واجب کرد اله‌العالمین را

کردگارش در خور وی این دو گوهر داد و هرگز

مثل آن حاصل نیاید بحر ملک و کان دین را

آن چنان محمود سیرت مهتر مسعود طالع

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶ - در شکایت زمان و حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

گرچه در دور تو ای دریادل کان دستگاه

مدتی گرگان شبان بودند و دزدان محتسب

واندرین دوران که انصاف تو روی اندر کشید

فتنها شد ذوشجون و قصدها شد منشعب

سایه مفکن بر حدیث انقلابی کاوفتاد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰ - در تعریف کتاب مقامات قاضی حمیدالدین

 

هر سخن کان نیست قرآن با حدیث مصطفی

از مقامات حمیدالدین شد اکنون ترهات

اشک اعمی دان مقامات حریری و بدیع

پیش آن دریای مالامال از آب حیات

شاد باش ای عنصر محمودیان را روح تو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵ - در شکایت دنیا

 

ربع مسکون آدمی را بود، دیو و دد گرفت

کس نمی‌داند که در آفاق انسانی کجاست

دورُ دورِ خّشکسال دّین و قحطِ دّانشست

چند گویی فتح بابی کو و بارانی کجاست

من ترا بنمایم اندر حال صد بوجهل جهل

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰ - فی‌الحکمة

 

آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی

گفت کین والی شهر ما گدایی بی‌حیاست

گفت چون باشد گدا آن کز کلاهش تکمه‌ای

صد چو ما را روزها بل سال‌ها برگ و نواست

گفتش ای مسکین غلط اینک از اینجا کرده‌ای

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱ - در مدح مجدالدین ابوطالب نعمه

 

آنکه بر سلطان گردون نور رایش غالبست

پادشاه آل یاسین مجد دین بوطالبست

آسمان همت خداوندی که همچون آسمان

همتش بر طول و عرض آفرینش غالبست

آنکه او تا در سرای آفرینش آمدست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۳ - در مدح سلطان اعظم سنجر

 

دوش خوابی دیده‌ام گو نیک دیدی نیک باد

خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست

خویشتن را دیدمی بر تیغ کوهی گفتیی

سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست

ناگهان چشمم سوی گردون فتادی دیدمی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۴ - در مدح اقضی‌القضاة قاضی حمیدالدین

 

قطعهٔ صدر اجل قاضی قضاة شرق و غرب

آنکه بر عالم نفاذ او قضای دیگرست

خواجهٔ ملت حمیدالدین که از روی قوام

دین و ملت را مکانش چون عرض را جوهرست

آنکه قاضی فلک یعنی که جرم مشتری

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۰ - در تاریخ فوت سلطان سنجر

 

چاشتگه در شهر مرو آن نامور فخر زمان

خسرو روی زمین سنجر ز عالم درگذشت

رفته از تاریخ هجرت پانصد و پنجاه و دو

روز شنبه از ربیع‌الاول از بعد سه هشت

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح

 

مکرم مفصل سدیدالدین سپهر سروری

ای کفت باغ امل را بهترین اردیبهشت

آنچنان افزون ز روی مرتبت ز ابنای عصر

کافتاب از ماه و چرخ از خاک و کعبه از کنشت

دست قدرت صورت آدم همی کردی نگار

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۳ - در قناعت و شکایت از روزگار

 

خسروا روزی ز عمرم گر سپهر افزون کند

یا نگیرد بسته مرگم چون مگس را عنکبوت

گر توانم سجده‌گاه شکر سازم ساحتت

چون مسیح مریم از صفر حمل تا پای حوت

پس چه گویی صرف یارم کرد بر درگاه تو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - از کسی یخ خواهد

 

ای خداوندی که هر کز خدمتت گردن کشید

از ره جنبش فلک در گردنش افکند فخ

هم نکو خواهانت را دایم به روی تو نشاط

هم بداندیشانت را دایم به ... من زنخ

ساحت آفاق را اکنون که فراش سپهر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۱ - مخدوم حکیم را در سرای خاص جای داد در شکر آن گوید

 

ای مقر عز تو از خرمی دارالقرار

دایم از اقبال چون دارالقرار آباد باد

آن مکان کز تو فلک قدر و زمین بسطت شده است

در نهاد خود فلک سقف و زمین بنیاد باد

گفته‌ای از روی آزادی نزولی کن درو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۸ - عمادالدین پیروزشاه وقتی به خانهٔ حکیم به عیادت آمده بود انوری در شکر آن گفته

 

ای خداوندی که بنای جهان یعنی خدای

گوهر پاک ترا اصل نکوکاری نهاد

آستان ساحت جاه ترا چون برکشید

عقل کل هم پای بر خاکش بدشواری نهاد

فتنه را خواب ضروری دیده از گیتی بدوخت

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶۴ - در تجدید لقب موئیدالدین مودودشاه

 

ای برادر نسل آدم را خدی از روی لطف

نامها دادست پیش ازتر و خشک و گرم و سرد

هر کسی را کنیت و نام و لقب در خورد اوست

پس در آوردست‌شان اندر جهان خواب و خورد

حاسدا مودود شاه ناصرالدین را لقب

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - در نصیحت

 

در جهان با مردمان دانی که چون باید گذاشت

آن قدر عمری که یابد مردم آزاد مرد

کاستینها در غم او ترکنند از آب گرم

فی‌المثل گز بگذرد بر دامن او باد سرد

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸۷ - در حبس مجدالدین ابوالحسن

 

مدت عالم به آخر می‌رسد بی‌هیچ شک

طالع عالم نمی‌بینی که چون منحوس شد

احتباس روزی خلق آسمان آغاز کرد

آدمی‌زاد از بقا یکبارگی مایوس شد

خلق رابی‌وجه روزی عمر خواهد بود نه

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹۱ - در طلب کاغذ گوید

 

ای خداوندی که درمعراج قدر و منزلت

تا به جایی همتت برشد که فکرت بر نشد

خاک‌پای تست آنکش کیمیا داند خرد

بر مسی هرگز فکندش آسمان کان زر نشد

نوک کلک تاست آن کش جوهری داند صدف

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۱ - مطایبه

 

آن بزرگانی که در خاک خراسان خفته‌اند

این در معنی که خواهم گفت ایشان سفته‌اند

عاقلان با تجارب عالمان ذوفنون

دوستی با غزنوی چون آب و روغن گفته‌اند

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۳ - در التماس برات انعام گوید که خبر آن بدو رسید و برات نرسیده بود

 

ای خداوندی که بر درگاه جاهت بنده‌وار

چرخ و انجم سالها اجری و راتب خورده‌اند

بنده را فخرالزمان اسحق و چندین کس جز او

تازه از انعام تو چیزی حکایت کرده‌اند

گر درستست این سخن معلوم کن تا آن برات

[...]

انوری
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode