گنجور

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » احتیاج

 

هر گناهی، که آدمی عمدا به عالم می‌کند

احتیاج است: آن که اسبابش فراهم می‌کند

ورنه، کی عمدا گناه، اولاد آدم می‌کند؟

یا که از بهر خطا خود را مصمم می‌کند!

احتیاج است: آن که زو طبع بشر، رم می‌کند

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

هرچه من ز اظهار راز دل، تحاشی می‌کنم

بهر احساسات خود، مشکل‌تراشی می‌کنم

ز اشک خود بر آتش دل، آب‌پاشی می‌کنم

باز طبعم بیشتر، آتش‌فشانی می‌کند

ز انزلی تا بلخ و بم را، اشک من گل کرده است

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » در نکوهش روزگار

 

آسمانت فتنه‌بار است و زمینت فتنه‌زار

دست زرعت تخم غم‌پاش است و تخم دل‌فگار

ای عجب! زین تخم‌کار و وااسف زآن تخم‌زار

تخم در دل ریخته، از دیده روید زارزار

وه ز تو ای زارع آزرم‌کار

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۳ - مخالفت با قرارداد ایران و انگلیس

 

نامِ دژخیمِ وطن، دل بشنود، خون می‌کند

پس بدین خون‌خوار، اگر شد روبه‌رو چون می‌کند؟

آن‌که گفتی، محوِ قرآن را همی باید نمود

عن‌قریب این گفته با سرنیزه مقرون می‌کند!

وای از این مهمان، که پا در خانه ننهاده هنوز

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۴ - نارضایتی از خلقت

 

خلقت من در جهان یک وصله ناجور بود

من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود؟

خلق از من در عذاب و من خود از اخلاق خویش

از عذاب خلق و من، یارب چه ات منظور بود؟

حاصلی ای دهر، از من، غیر شر و شور نیست

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۳ - استاد عشق

 

عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست

تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست

تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق

نیم رسوا عاشق، اندر فن خود استاد نیست

ای دل از حال من و بلبل چه می‌پرسی برو

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۳۱ - ماه دندان‌طلا

 

هر مراد و آرزویی، کاندرون قلب ماست

دارویش اندر دهان آن مه دندان‌طلاست

من مریض عشقم ای جانان و با جان طالبم

آن لب و دندان که بر هر درد بی‌درمان دواست

بوالعجب انگشتری تشکیل دادست آن دهان

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - در بزرگداشت فردوسی

 

این شنیدستم که عیسی، مرده‌ای را زنده کرد

مرده‌ای را زنده کرد و نامِ خود پاینده کرد

نیم گیتی شد مُسَخَّر از طریقِ دینِ او

شد جهان آیینه‌دار چهرهٔ آیین او

هر دو فرسخ یک کلیسایی به پا بر نام او

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - در لباس نیستی

 

عشقی ار مجهول، چون اسرار عالم زیستی!

هر کسی گردد به گرد تو، ببیند چیستی؟

خواهی ار چون نقطه سرگردان تو عالم شوند

هستی خود را بپوشان در لباس نیستی

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۹ - شعر و شکر

 

عامیان شعر تو با شکر، برابر می‌کنند

عارفان زین وهم باطل، خاک بر سر می‌کنند

کارگاه قند نبود، آن دهان کآید برون

هر سخن، تشبیه آن بر قند و شکر می‌کنند

کارگاه قند از یک درش، قند ار می‌برند

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۸ - گوهرشاد

 

ایزد اندر عالمت، ای عشق تا بنیاد داد

عالمی بر باد شد، بنیادت ای بر باد باد

من نه آن بودم که آسان رفتم، اندر دام عشق

آفرین بر فرط، استادی آن صیاد باد

سنگدل صیاد، آخر رحم کن، این صید تو:

[...]

میرزاده عشقی